گزارش جلسه‌ی مورخ 28/2/95 انجمن ادبی حافظ اردبیل

ساخت وبلاگ

 

 

جلسه‌ی شب پیش در منزل جناب علی لطفی منعقد بود. اساتید محترم آقایان کیانی و چاووش به دلیل مسافرت و  برنامه‌ای که داشتند در جلسه حاضر نبودند. آقای داور یوسف پور و  آقای گرانمایه مهمانان جلسه بودند. برنامه‌ی انجمن لحظاتی پس از ساعت 10 شروع شد و استاد شاهی پس از خیر مقدم و درود فرستادن بر روان شاعران و ادبای درگذشته‌ی شهر و انجمن، دنباله‌ی برنامه را پی گرفتند. ابتدا جناب استاد سخنور تفألی به دیوان حافظ زده و غزل ذیل را قرائت کردند.

دل سراپرده‌ی محبت اوست

دیده، آیینه‌دار طلعت اوست

من که سر درنیاورم به دو کون،

گردنم زیر بار منّت اوست

تو وطوبی و ما و قامتِ یار

فکر هر کس به‌قدرِ همت اوست

گر من آلوده‌دامن‌ام، چه عجب؟

همه‌عالم گواه عصمت اوست

من که باشم در آن حرم کهصبا

پرده‌دار حریم حرمت اوست؟

بی‌خیالش مباد منظر چشم

زان‌که این‌گوشه جای خلوت اوست

هر گلِ نو که شد چمن‌آرای

زَ اثر رنگ و بوی صحبت اوست

دورمجنون گذشت و نوبت ماست

هر کسی پنج‌روز نوبت اوست

ملکت عاشقی و گنج طرب

هر چه دارم، ز یمن همت اوست

من و دل گر فدا شدیم، چه باک؟!

غرض اندر میان، سلامتِ اوست

فقر ظاهر مبین؛ که حافظ را

سینه گنجینه‌ی محبت اوست

 

استاد شاهی در باره چند بیت از شعر مزبور از منظر عرفان بیاناتی را ارائه کردند از جمله این که در بیتِ دور مجنون گذشت و نوبت ماست اشاره داشتند به لایزال بودن عشق و پیوسته بودن سلسله ی عشاق. و اضافه کردند طوبی اشاره دارد به محسنات اخروی و دنیوی  و در قامت یار با اشاره به بقینا بقیت اظهار داشتند که ثنویت مقدمه ی وحدت است.

 در ادامه بنده بقیه ی مطالب جلسه پیش را با عنوان «از شهریار تا عاصم» ارائه دادم.

در حوزه ی شعر اما حرف های بیشتری برای گفتن وجود دارد. اساساً شعر اردبیل در گذشته ای نه چندان دور صبغه ی آیینی و عاشورایی داشت و گونه های شعری دیگر هرچند که وجود داشت، اما نمود چندانی نداشت. باید اذعان کرد که شعر عاشورایی از جهت زبانی خدمات شایانی به زبان ترکی کرده و در برهه هایی که سعی در نابودی آن می رفت به کمک آن شتافته و از مهلکه آن را نجات داده است، که البته این مسأله در جایگاه خویش بسیار ستودنی است. نکته ی بعد در باب شعر عاشورایی خدمت تاریخی آن به زنده ماندن قیام عاشورا و مکتب انسان ساز امام حسین ع است. مورد بعدی ظهور شاعران نوحه پرداز بزرگ است که گاه شاهکارهای ماندگاری را خلق کرده اند که تأثیرات فرهنگی فوق العاده و نیز ارزش ادبی ویژه ی خود را داشته است. همچنین ادامه و گسترش این نوع ادبی در دوران کنونی یکی از دلایل اهمیت آن است که کسی با نفی و انکار آن در جامعه ای که پایبند ارزش های عاشورایی و مذهبی است راه به جایی نمی برد. اما باید این نکته را نیز متذکر شد که تکرار بی رویه ی صور خیال در این نوع اشعار و بیان چندین باره ی محتوا بدون تغییر در زبان ویژه ی شاعرانه و بی دقتی در ساخت های دستوری و بیانی از آفات بزرگ آن به شمار می‌رود. در حوزه ی شعر کودک و شعر دفاع مقدس نیز ما کارهای شاخصی را شاهدیم که برخی از دوستان شاعر به صورت جدی روی آن کار می کنند و آثار منتشره گواه این ادعاست. به طور کلی می توان گفت که شعر اردبیل در دوران معاصر تجربه های گوناگونی را پشت سر گذاشته است. شعرهای کلاسیک آغاز این قرن در قالب های شناخته شده ی قصیده و غزل بود که از بار محتوایی صوفیانه و اخلاق گرایانه و تغزل بهره می‌برد. گاهی رگه هایی از طنز را هم می توان مشاهده کرد که البته صورتی رسمی نداشت. شاخه ای از شعر هم که سرایندگان آن خارج از محدوده ی جغرافیایی می زیسته اند، اندیشه ی خدمت به زبان ترکی و رشد و گسترش آن و دفاع از تاریخ و مدنیت و فولکلور آذربایجان را در کنار تولید اشعار ناب در قالب های عروضی و اغلب هجایی داشته اند. این بخش از شعر ترکی شاخه ای گشن و پربار و تأثیرگذار دارد که در حوزه ی وسیع تری از شعر اردبیل قابلیت بررسی و دفاع دارد. شاعران و نویسندگان این نحله حافظان و پاسداران راستین زبان و ادبیات آذربایجان در طی دهه های پیشین در زیر فشارهای بی امان حکومتی بوده اند و الحق کارنامه ی روشنی از خود بر جای گذاشته اند. با ظهور نیما فصل جدیدی در شعر فارسی آغاز می شود. این تازگی که جزئی نگری و عینی گرایی از شاخصه های اصیل آن محسوب می شود، در شعر ترکی هم با ظهور حبیب ساهر از راه می رسد و تحولات و دگرگونی ها تقریبا همگام با شعر فارسی رخ می نماید. نوگرایی های شاعران این دیار را در هر دو زبان ترکی و فارسی، در تاریخ ادبیات معاصر خود می توانیم مشاهده کنیم. آن چه که در شعر اردبیل نمود روشن تری دارد شاید شعر پس از انقلاب باشد. در شعر پس از انقلاب خطوط متعدد و مرزبندی ها، برای ما امروزیان بیشتر مشخص و معین است. شعر ترکی در قالب های کلاسیک، هجایی و آزاد یا سربست سروده می شد و هر کدام برای خود مخاطبین خاصی داشت چنان که همواره همین طور بوده است. در شعر کلاسیک رویکرد سنتی و نوگرایانه را می شد از همدیگر جدا کرد و قالب غزل بیشترین مورد استفاده را داشت. در شعر هجایی رویکرد به جهت لفظ و معنا متوجه شعر جمهوری آذربایجان بود، اما نمونه های منحصر به فردی که خاستگاه زبان و معنا در آن بومی اردبیل باشد نیز مشاهده می شد. نمونه بارز این نوع، شعرهای عاصم اردبیلی بود. قالب سربست نیز بیشتر از سوی جوانترها پیگیری می شد و در پی کشف فضاهای تازه و زبان ویژه بود. وجود انجمن های شعرخوانی در اوایل دهه ی شصت، استعدادهای شعری را به مرحله ی بروز و ظهور می رساند. افتتاح جلسات شعرخوانی در کتابخانه ی عمومی شهر، استقبال کم نظیری را از سوی مخاطبین به نمایش می‌گذاشت. شعرخوانی در سینما قدس نیز این اسقبال عمومی را به خوبی نشان می داد. شاید یکی از دلایل استقبال از این گونه مراسم شعرخوانی نبود یا کمبود رسانه های فرهنگی در آن روزها بود. از میان چهره های مطرح شعر اردبیل از دهه ی شصت تا با امروز و قطعاً در آینده عاصم اردبیلی بود. ویژگی عمده ی شعری عاصم در آن روزگاران شکار سوژه بود. او که در قالب های کلاسیک هم شعر می گفت گرایش بیشتری به قالب هجایی و قالب بحر طویل داشت. چندین مورد شعر سربست نیز در میان دفترهای شعری او دیده می‌شود. موفقیت و شهرت عاصم در دنیای شعر را همین انتخاب سوژه ی مناسب و استفاده از قالب بحر طویل رقم زد. عاصم به مخاطب اهمیت زیادی می داد و معتقد بود که شعر برای مردم نوشته می‌شود، بنابراین باید با زبان مردم با آن ها گفت و گو کرد. قوه ی شناخت عاصم از نیازهای شعری مردم و شناخت زمان فوق العاده بود و او به هر دو این ها اهمیت می داد. البته بنده در مقدمه ای که بر کتاب ال مندن اتک سندن نوشته ام در باره ی ویژگی های بیرونی و درونی شعر عاصم سخن گفته ام  و در آن جا از سادگی زبان، سهل و ممتنع بودن و قابلیت انتقال سریع معنا به عنوان ویژگی های بیرونی شعر عاصم و از انسانگرایی، عدالت گرایی، و حقیقت گرایی به عنوان ویژگی های درونی یاد کرده ام. همچنین در آن جا از خصوصیات انسانی و شاعرانگی عاصم به داشتن طبعی وقاد و تیز، قدرت مضمون آفرینی، نگاه به موضوعات از دریچه ی دید مردم، طنازی و شوخ طبعی، تشویق نوقلمان و صداقت اشاره کرده ام. در پیشگفتار قانلی قیام مجموعه ی اشعار عاشورایی عاصم نیز مطالبی در باب شاعرِ خلق بودن عاصم نگاشته ام. مرحوم عاصم به پیشنهاد آقای احدی ناشر محترم آثار او تمامی آثار دست نویس اش را که چاپ نشده بود در اختیار بنده قرار داد. کتاب ال مندن اتک سندن در زمان حیات خود ایشان و قانلی قیام پس از فوت ایشان با مقدمه ی من منتشر شد و یک مجموعه شعر فارسی و یک مجموعه شعر ترکی از آثار دست نویس ایشان تهیه کردم و نام کتاب ها هم مشخص شد، اما به جهت اختلافات پیش آمده با ناشر و خانواده ی عاصم چاپ کتاب ها به تأخیر افتاد تا اینکه شنیدم قرار است کتابی از عاصم با مقدمه ی یک نفر دیگر چاپ شود. کتاب هایی که بیش از یک سال پیش می‌توانست منتشر شود فکر می کنم که تاکنون هم انتشار نیافته است. بنده برخی از خاطرات شاخص دوران شاعری ام را مکتوب کرده ام که به نظرم از منظر تاریخی شاید بتواند بخشی از تاریخ شعر معاصر اردبیل را آینگی کند. چندین موردِ این خاطرات با استاد عاصم بوده که در این جا به ذکر خاطره ای بسنده کرده و کلامم را خاتمه می دهم.

 قرائت شعر "سوری" توسط عاصم در کافه‌ی کارون برای اولین بار

کافه ی کارون در اردبیل مابین چهارراه امام و عالی قاپو و پایین تر از مسجد سلیمانشاه به طرف شیخ صفی واقع شده بود. کافه کارون پاتوق بعضی از شعرا و نویسندگان و معلمین و اهل هنر بود. عصرها حال و هوای دیگری داشت. سالهای 65 و 66 بیشتر آن جا می رفتم همراه اسد نیکفال(فریاد). با مرحوم حاج انور، مرحوم عاصم، استاد شاهی، آقای نیکخو دوست صمیمی و اهل دل استاد شاهی و اللهوردی نیکفال دور یک میز می‌نشستیم. گاهی هم شعر خوانده می شد. اما بیشتر مسائل روز در باب شعر و شاعری مطرح بود و از این حرف ها. مرحوم انور طبع بسیار تیز و روانی داشتند و هر لحظه که اراده می کردند شعر مي ساختند آن هم از نوع طنز و بسیار استادانه.

"گینه قلیان منه زور گلدی منی تر باسدی" مصرعی بود که یک روز بالبداهه گفتند و مصراعها و ابیات بعد همان روز در آن جلسه از سوی شعرا ساخته شد. بعدها هم در جاهایی به ادامه ی آن افزوده شد که ابیات شاخصی از دل آن درآمد که هنوز هم ورد زبان شعراست.

یک روز استاد شاهی، فریاد، من و استاد عاصم دور میزی نشسته بودیم که آقای عاصم گفتند که شعر تازه ای دارند و خواستند که آن را بخوانند. فکر می کنم که همان روز آن شعر را گفته بودند. قبل از خواندن، عاصم موضوع شعر و علت شکل گیری آن رابیان کردند و سپس شعر را قرائت نمودند. شعر همان شعر معروف "جهنم ده بیتن گول" بود. این شعر که تبدیل به یکی از آثار شاخص عاصم شد در معرفی او به مردم و جامعه بسیار نقش ایفا کرد. سوری "دختر عاشقی که از خانه و دیار خود آواره شده بود" را عاصم به مردم معرفی کرد و متقابلاً شعر سوری عاصم را به مردم شناساند. لحن صاف و ساده و بی آلایش شعر سوری، وزن متناسب آن که در قالب بحر طویل سروده شده، بیان دردهای مردم در قالب داستان سوری، بن مایه هایی چون: عشق، خیانت، بی وفایی، درد و...  همه و همه باعث شد که آن شعر به سرعت در میان مردم پخش شود و دست به دست بگردد و شهرت عاصم را در پی داشته باشد. روزی که در اواخر اسفند سال 92 برای استاد بزرگداشت گرفته بودند سوری با دسته گلی آمدند و آن را تقدیم او کردند. صحنه ای که جاودانه شد و بسیاری از حضار با صدای بلند گریستند. کتاب قانلی سحر که تا به امروز به چاپ هشتم رسیده اولین شعرش، شعر سوری است.

 

 

پس از ارائه ی مطلب استاد شاهی چند جمله ای در باب اصالت مخاطب و اصالت اثر بیان نمودند.دور اول شعر خوانی را آقای علی لطفی آغاز کردند و غزلی ترکی خواندند.

گونش کؤزکؤز یانیر ظلمت ده آخشاملار

نه سیردیر جان قالیر غربتده آخشاملار

توتوبدی قانلی شمشیرین شافاق الده

فلک قانین تؤکور حیرتده آخشاملار

آغیر قیمتلی آنلاردیر گئدیر الدن

قالیر انسان آغیر حسرتده آخشاملار

سانیر افسانه تک گؤز فیرلانان چرخی

نه دن اولمور درین عبرتده آخشاملار

کؤچور گوندوز گلیر آخشام سوسور عالم

سجودین ذیروه سین تسخیره اولدوزلار

چکیرلر هر گئجه وصلتده آخشاملار

فلک سالخیملاریندان آسلانیر اولدوز

خزل سیز بار وئریر ظلمتده آخشاملار

گؤرنده گؤیلرین پوزغون تئلین شاعیر

یاشیر سورگون کیمین محنتده آخشاملار

 

آقای گرانمایه مهمان برنامه شاعری جوانی بودند که مخمسی ترکی خواندند و مورد تشویق قرار گرفتند.

دکتر شهریار نعمتی غزلی فارسی خواندند.

به جرم آن که انسان بودم و می گفتم انسانم

چه آتش ها که چون باران فروبارید بر جانم

جناب استاد فریاد غزلی فارسی خواندند.

در خیابان نوگلی سوسن فروشی می کند

شهر آهن دل، فقط آهن فروشی می کند

گل فروش و گل، دو معصومند با یک سرنوشت

لاله، بعضی وقت ها لادن فروشی می کند

یک پدر، آواره تر، از روزگار بی پدر

زیر برف چله، پیراهن فروشی می کند

مادری را می شناسم که شبیه تشنه رود

با لباسی نخ نما، سوزن فروشی می کند

دامن عفت پُر است از لکه های احتیاج

فقر در بازارها دامن فروشی می کند

یک نفر در زرگری ها، تن طلایی می شود

یک تن از فرط نداری تن فروشی می کند

از تهیدستی یکی کارش جلز است و ولز

آن طرف همسایه اش روغن فروشی می کند

کار و بار گورکن خوب است این دور از جناب

مرده خواری می کند، مدفن فروشی می کند

در بساط بی کسی فریاد تلخی چیده است

در خیابان یک زن آویشن فروشی می کند

26/2/95

 آقای نوید آذربایجانی مطلبی ارائه نکردند و جناب استاد جامعی شعری آزاد و اجتماعی از شاعری ناشناخته خواندند.

 دکتر وهابزاده کتابی را معرفی کرند با عنوان «آثار ادبی پزشکان ایرانی» از مرحوم دکتر عبدالله بهزادی. این کتاب آثار پزشکان سراسر ایران را در خود دارد و نویسنده سعی کرده است با سفر به نقاط کشور به جمع آوری اطلاعات و در ج اشعار شعرای پزشک در آن بپردازد. دکتر عبدالله بهزادی در سال 1294 به دنیا آمده و در سال 1355 وفات یافته است. ایشان سراینده شعر معروف «بهاران خجسته باد» نیز هستند. در سال 1339  در سفری که به اردبیل داشته اند شعری خطاب به سبلان سروده اند و در آن از زنده یاد دکتر احمد نائبی هم ذکری به میان آورده اند.

ای آیه ی کبریای دادار

وی سایه ی آفتاب اسرار

گر کهتری از ستیغ البرز

شایسته تری ازو به هنجار

«حیران» به بزرگی تو حیران

وز خردی خویشتن به آزار

با آن که نمی کَنَم دل از تو

رفتم ز برَََت خدانگهدار

در احمد نایبی بجویم

خواهی اگرم به بر دگربار

 آن چشمه ی خوشگوار بینش

 آن آینه ی تهی ز زنگار

 سپس جناب دکتر وهابزاده این کتاب را با کتاب «اندیشه های ماندگار سبلان» که توسط آقای ابوالفضل محبی گردآوری شده است مقایسه کرده و از اشتباهات فراوان تایپی و عدم دقت در چاپ آن انتقاد کردند.

 

 

دور دوم شعرخوانی را جناب رحیم باغبانی شروع کردند و غزلی از معینی کرمانشاهی خواندند.

 بحث ایمان دگر و جوهر ایمان دگر است

 جامه پاکی دگر و پاکی دامان دگر است

 کس ندیدیم که انکار کند وجدان را

حرف وجدان دگر و گوهر وجدان دگر است

 کس دهان را به ثناگویی شیطان نگشود

 نفی شیطان دگـر و طاعت شیطان دگر است

 کـس نگفته است و نگوید که دد و دیو شویـد

 نقش انسان دگر و معنی انسان دگر است

 کـس نیامد که ستاید ستم و تفرقه را

 سخن از عدل دگر، قصه احسان دگر است

 هرکه دیدم بخدمت کمری بست به عهـد

 مرد پیمان دگر و بستن پیمان دگر است

هرکه دیدیـم به حفظ گله از گرگان بود

 قصد قصاب دگر، مقصد چوپان دگر است...

 جناب خیرالله باقری مطلبی ارائه نکردند. آقای قوام سخن خود را با این بیت آغاز کردند.

 گیسوان تو شبیه است به شب اما نه

شب که این قدر نباید به درازا بکشد

و سپس غزلی از سعید بیابانکی خواندند.

ما را به یک کلاف به یک نان فروختند

ما را فروختند و چه ارزان فروختند

اندوه و درد از این که خداناشناس ها

ما را چقدر مفت به شیطان فروختند

ای یوسف عزیز! تو را مصریان مرا

بازاریان مؤمن ایران فروختند

یک عده خویش را پسِ پشت کتاب ها

یک عده هم کنار خیابان فروختند

بازار مرده است ولی مومنین چه خوب

هم دین فروختند هم ایمان فروختند

بازاریان چرب زبان دغل به ما

بوزینه را به قیمت انسان فروختند

وارونه شد قواعد دنیا مترسکان

جالیز را به مزرعه داران فروختند!

 

 بنده هم در نوبت خود غزلی فارسی و نسبتاً قدیمی خواندم.

 در کوچه‌ی آغوش غریب‌ات ول‌ام امشب

 چشمان تو کرده‌ست چه‌ها با دل‌ام امشب

 خاموش‌ترین شمع جهان‌ام که رسیده‌ست

 سرمای جنون تا نفس محفل‌ام امشب

 پیچانده مرا مرکز گرداب نگاه‌ات

دنبال هماغوشی ِ با ساحل‌ام امشب

بی‌تاب‌تر از مرغ حواصیل‌ام و انگار

منقار فروخسته و بی‌حاصل‌ام امشب

دستان تو بر گردن من رمز رهایی‌ست

تردید نکن هیچ که پا در گل‌ام امشب

در باغ دل‌ام چون گل نوروز برافروز

تا سایه‌ی وحشت رود از منزل‌ام امشب

 لبریز کن از زمزمه‌ی پنجره جامی

 جامی که گشاید گره از مشکل‌ام امشب

 بازآ و جهانی به نجات آر که بی تو

 ویروس دل ‌افسردگی ناقل‌ام امشب

19/2/66

آقای جمشید جامعی به مناسبت روز بزرگداشت حکیم عمر خیام سه قطعه رباعی از خیام خواندند.

برخیز و بیا بتا برای دل ما

حل کن به جمال خویشتن مشکل ما

 یک کوزه شراب تا بهم نوش کنیم

 زان پیش که کوزه‌ها کنند از گل ما

 *

شیخی به زنی فاحشه گفتا مستی

هر لحظه به دام دگری پابستی

 گفتا شیخا هرآنچه گویی هستم

اما تو چنان که مینمایی هستی؟

*

از آمدنم نبود گردون را سود

وز رفتن من جلال و جاهش نفزود

وز هیچ کسی نیز دو گوشم نشنود

کاین آمدن و رفتنم از بهر چه بود

آقای داور یوسف پور که مهمان برنامه بودند چند خاطره از شهریار نقل کردند.

استاد ائلچی غزلی ترکی با نام «آجی شعر» خواندند.

ائلچی سوزمور قلمیندن سنین اصلا آجی شعر

عالمه گؤر نه سالیب شورش و غوغا آجی شعر

سؤز قَهَرلن دولودور، فیکر زَهَرلن دولودور

وئره جک بس نه زامانلار سنه معنا آجی شعر

ائللرین ذهنینه نفرتلی کلام لار یاراشیر

اودی بالدان شیرین اولموش کدرافزا آجی شعر

واقعیت ده گرکدیر آجی سؤزلر دئییله

چونکی چوخ سیرلری ائیله ییر افشا آجی شعر

آمما شاعیر آجی سؤز یازماغا مجبور ده ییلیک

کی بوتون دولدورا دیوان لاری تنها آجی شعر

عشقی ده آتمیاق آنجاق کی اورکلر سسی دیر

ائده بیلمز اوره یی شاد و مصفا آجی شعر

عشق وارلیق اودی دیر، عشق سیز انسان یاشاماز

بئله بیر آتشی بیر آن چکه حاشا آجی شعر

بیز قارانلیق دا کی اولدوزلاری تقدیس ائدیریک

نئجه سود یوللارینی شرح ائده آیا آجی شعر

بیز کی توپراقدانیق افلاکه کؤنول باغلامیشیق

ائلچی چکمز بئله بیر الفتی اصلا آجی شعر

 2/ مرداد/ 87

 آقای استاد سخنور تضمین غزلی از حافظ خواندند و حسن ختام جلسه را جناب استاد شاهی اجرا کرده و غزلی فارسی در سبک و سیاق هندی ارائه نمودند.

 از عطش در مشرب ما آبرو گیرند خلق

 وامدار زخم و حاجتمند زنجیرند خلق

گرچه با قندیل اختر گنبد مینا پُر است

باز هم در انتظار برق شمشیرند خلق

از نجابت بر تراب تیره تمکین کرده اند

ورنه از خورشیده و ماه و آسمان سیرند خلق

در گلوی مرگ تلخ آهنگ می جویند کام

نیم پیکر گوسفند و نیم تن شیرند خلق

می پرد از جنبش دست نسیمی خواب موج

موج عصیانند و در روبند تأخیرند خلق

نور مجروحند و از دیوار و در سر می کشند

بر زمین هم می خورند اما نمی میرند خلق

دیو شب تا از سپیدستان خاطر نگذرد

همچو شاهی عندلیب صبح تصویرند خلق

29/2/95

 

انجمن ادبی حافظ اردبیل...
ما را در سایت انجمن ادبی حافظ اردبیل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : isabalanhafeze بازدید : 114 تاريخ : سه شنبه 16 شهريور 1395 ساعت: 22:42