گزارش جلسه ی مورخ 1396/2/12 انجمن ادبی حافظ اردبیل

ساخت وبلاگ

جلسه دیشب در منزل دکتر جواد وهاب زاده برگزار گردید. جناب نوید آذربایجانی غایب جلسه بودند و جناب دکتر لطف اللهیان مهمان ویژه ی انجمن.

جناب استاد شاهی همچون دفعات قبل با یادکردی از درگذشتان دنیای شعر و ادب اردبیل جلسه را آغاز کردند و از جناب سخنور درخواست نمودند تا تفألی به دیوان حافظ بزنند. استاد سخنور این غزل حافظ را قرائت نمودند:

دل سراپرده محبت اوست

دیده آیینه دار طلعت اوست

من که سر درنیاورم به دو کون

گردنم زیر بار منت اوست

تو و طوبی و ما و قامت یار

فکر هر کس به قدر همت اوست

گر من آلوده دامنم چه عجب

همه عالم گواه عصمت اوست

من که باشم در آن حرم که صبا

پرده دار حریم حرمت اوست

بی خیالش مباد منظر چشم

زان که این گوشه جای خلوت اوست

هر گل نو که شد چمن آرای

ز اثر رنگ و بوی صحبت اوست

دور مجنون گذشت و نوبت ماست

هر کسی پنج روز نوبت اوست

ملکت عاشقی و گنج طرب

هر چه دارم ز یمن همت اوست

من و دل گر فدا شدیم چه باک

غرض اندر میان سلامت اوست

فقر ظاهر مبین که حافظ را

سینه گنجینه محبت اوست

در حاشیه ی تعدادی از اصطلاحات عرفانی جناب استاد شاهی مطالبی را بیان داشتند. سپس نوبت به اجرای ویژه برنامه رسید که بنده قسمت دوم یادداشت هایی تحت عنوان «بازخوانی تذکره ی شعر و شاعران اردبیل» را خواندم.

شروع شعرخوانی با دکتر وهاب زاده بود که ایشان به جهت میزبانی رعایت حال کرده و از خواندن شعر انصراف نمودند و جناب اوچی که اولین روز حضور ایشان در انجمن به صورت رسمی آغاز شده بود ضمن قدردانی از اعضا به جهت انتخاب ایشان برای عضویت در انجمن یک رباعی از شیخ بهایی خواندند.

آن حرف که از دلت غمی بگشاید

در صحبت دل شکستگان می‌باید

هر شیشه که بشکند، ندارد قیمت

جز شیشهٔ دل که قیمتش افزاید

 

آقای دکتر نعمتی غزلی فارسی خواندند.

در درنگ آباد دنیا تا ابد نتوان نشست

بی خطر در رزمگاه نیک و بد نتوان نشست

بوی مرداب عَفِن می آید از نعش زمین

آسمان کاری بکن با این جسد نتوان نشست!

ناگزیر از رفتنیم آن سان که برگی روی آب

جوی عمر از بس شتابان می رود نتوان نشست

شیخ بر عشاق انگ کفر زد فهمش نشد

با صنم بی ذکر الله الصمد نتوان نشست

در شبستان سکوت آجین این دیر خراب

بی طنین قل هوالله احد نتوان نشست

تا به چند این بی خبر خفتن میان گور تن

صور بیداری بدم زیر لحد نتوان نشست

بعد از این چشم من و دیدار دورادورتان

با تو یک دم فارغ از اهل حسد نتوان نشست

شهریار نعمتی

 

آقای حاج باقری مطلبی بیان نکردند و در ادمه بنده غزلی ترکی خواندم.

 

کیم لر اؤلوب

سوروشما اؤلکه ده کیم لر قالیب دی کیم لر اؤلوب

شَهَرده ایندی ناخوش لار قالیب حکیم لر اؤلوب

اسیب کسیب قارا یئل لر، فیریلدانیب تئل لر

اورک لری یئنی دن توخدادان نسیم لر اؤلوب

جهالت ایندی یامان کؤنده لن چاپیر آتینی

بو قارقیمیش قازامات دا اصیل بیلیم لر اؤلوب

دولوبدی میدانا مینلرجه تولکی، چاققال، قورد

سینیب آغاجلاریمیز الده کی قنیم لر اؤلوب

چالینماییر وطن ایچره کؤنول لرین کامانی

دیار دیار قیریلیب ساز، قوپوزدا سیم لر اؤلوب

توخونماییر او گؤزل خالچالار بیزیم هانادا

او خوش ناخیشلی قدیم گؤز توتان کیلیم لر اؤلوب

اولوبدی هر اوخویان ایندی اللی ملاپناه

ایتیبدی یاخشی یامان، الامان حریم لر اؤلوب

دیلیم دیلیم هله لیک دوغرانیبدی دیللریمیز

قاداخلی دیللر اوجوندا دیلیم دیلیم لر اؤلوب

بوغاز جیران باغیران گون به گون چوخالمادادیر

چالیب قولاق لاری بیر عده نین سلیم لر اؤلوب

دیریم دیریم چالاراق آغزیمیزلا اویناریدیق

نه اویناماق نه آغیز وار، دیریم دیریم لر اؤلوب

شَهَرده یوسف معماری دن دئ وار نئچه سی

بو شهری غم بورویوبدور، هارای زعیم لر اؤلوب

قدیم کی اردبیلین حسرتین چکیر اوره ییم

او باغ باغاتداکی گوللر سولوب شمیم لر اؤلوب

11/2/96

کاظم نظری بقا

 

 

جناب استاد کیانی نیز تازه ترین سروده ی خود را که غزلی ترکی بود ارائه دادند.

هوروك هوروك   ...

قومرال ساچين كي سئوگوولوم ائيلر هوروك هوروك

هر بير هوروك له باغريمي دوغرار بولوك بولوك

سئودالي لار  جمعيتي  زولفينده جمع ايكن

بيربير داراخلايب  يئره اندردي توك به توك 

حدينده ن آشدي ظلمي بو ظالم سلاله نين

قومرال ساچين حكايتي ني بوردا باغلا بوك

ابرولرين  كي زولف  گره گيري  يانلايب

يعني كي قصد قان ائله يب دير سولوك سولوك

از بس چيخيب  دي تير بلا پيشوازينا

يئرتيق سپر كيمي سينه ام اولموش سوكوك سوكوك

كونلوم  پاخير باسيب اؤزه ل عنيقه لر كيمي

آهيم مدد يئتيرمز آغاردارم  كوروك كوروك

من ده ن سوروشماين شبِ هجران  حكايتين

بو قصه چوخ اوزون دي رواياتي  تورتوكوك

باد صبا كيمي   دوشوب آردينجا ايزله ره م

منزل به منزل ، ئولكه  به ئولكه ، دونوك دونوك

اولدوم وطن غريبي ، ياد ائل لر كوچرگي سي

يورقون جانيمدا بير ده ري قالدي بيرآز سوموك

خاك رهين كي ائيله ميسن گوزده توتيا

يعني قاپون دا  بير قورو توپراق دان اسكيكوك

داودكياني  - اردبيل  12/2/96

 

 

آقای استاد چاووش به مناسبت اعیاد شعبانیه شعری ترکی در خصوص حضرت ابوالفضل العباس خواندند و جناب آقای جمشید جامعی در ادامه شعری زیبا از نادر نادرپور قرائت نمودند.

از قصه گوی پیر

در روزگار کودکی خود شنیده ام

آنجا که مار هست، نشانی ز گنج هست

یعنی که مار خفته، نگهبان گنجهاست

گویی تو نیز

در پس این جامه ی حریر

گنجی نهفته ای

زیرا که بر دو قله ی لغزان سینه ات

نقش دو مار خفته ی درهم خزیده را

ترسیم کرده ای

جانا به من بگو

آیا ز دستبرد کسان بیم کرده ای ؟

 

جناب استاد سخنور غزلی ترکی خواندند.

«افسوس»

هاردا، قالدین جوانلیقیم افسوس

نه گوزلمیش نادانلیقیم افسوس

*****

کند کسه ک زینه سولار آرخی

زیغ زئمیر، سارسامانلیقیم افسوس

بولاغ اوستو، باغ آلتی، داش کوهولو

او داغ اورتن دومانلیقیم افسوس

آتلانیب دوشمه گیم سحر آخشام

آسمان ریسمانلیقیم، افسوس

نه دلی نه عاقیللی صاف ساده

دونبه لن دوز زامانلیقیم افسوس

آرامازدیم قارانلیقی ایشیقی

داغ دره چول آرانلیقیم افسوس

نه ماشین، هانسی ائو، نه آت نه یه هر

ائلـــه امـــن و امانلیقیــم افســوس

بیر جهان عشق میش او دورانلار

شانلی روح و روانلیقیم افسوس

دوم دورویدوم بیر آینا مثلینده

گول بدن پاک جانلیقیم افسوس

صوبحوم آخشام اولاردی سرعتیلن

او گئنیش کامرانلیقیم افسوس

پیسه ده یاخشی سئوله یه ردیم من

ائله یاغلی یاوانلیقیم افسوس

گیزدیلیم پاچدا قالدی شن لیکلر

گاه چـوبان گاه خان لیقیم افسوس

دای عمور قاپ سانیب آخر یئرینه

آشکاردیر نهانلیقیم افسوس

چیچاغا دوزمگیم عجب کئف یمیش

او باخار کور کورانلیقیم افسوس

*****

سوزه صون قوی سخنور اول خاموش

هم ایشیق، هم قرانلیقیم افسوس

اسکندر نجفی سوها«سخنور»

 

پایان دور اول با غزلی فارسی از استاد شاهی به اتمام رسید.

ز خط فاصله کم کن گلایه ای بت لولی

گه از صعود سرآید صفای سیر نزولی

ز چشم قله فتادن مکدرت ننماید

که جز ملال ندیدم من از تقرب طولی

تمام طاعت خود را به چاه ریخته بودم

نکرده بود اگر این عقل ناتمام فضولی

تو هم چو بنده خرافات را بخوان خَر ِ آفات

که این بود ثمر علم روز و مدرک پولی

چنان شعورکشی با زمان تنیده که گویند

زهی به عرصه ی دیروز و قتل عام مغولی

قسم خورد به سر من حریف و بشکندم سر

چنین دو تو و دوپهلو نه شمر بود و نه خولی

اگرچه شاهی شهرم ندیده ام ثمر از شهر

بریده نان مرا مالیات شعر ملولی

به خون هر که سرایت نکرد شوق نمازش

ز صد قیام و قعودش یکی نیافت قبولی

 

در آنتراکت آقای دکتر وهاب زاده کتاب شعر خود را که با نام حدیث دل در روزهای اخیر از زیر چاپ درآمده تقدیم اعضای انجمن کردند. این دفتر شعر که به شکل نفیسی منتشر شده شامل اشعار ایشان در طول دوران شاعریشان می باشد. دکتر وهاب زاده در شعر منشی تخلص می کنند. ایشان از بنده نیز که در انتشار این اثر سهمی داشتم قدردانی به عمل آوردند.

 

 

شروع دور دوم پس از یک ربع آنتراکت با جناب دکتر لطف اللهیان بود. ایشان مطالب ارزنده ای در خصوص مطالبات مردمی از شهرداری بیان داشتند. جناب دکتر لطف اللهیان فرد بسیار فرهیخته ای هستند که حضور ایشان در شهرداری اردبیل یاد شهرداران تاریخی شهرمان همچون بابا صفری را در اذهان زنده می کند. ایشان با بیان این که سطح مطالبات مردمی از شهرداری پایین است ابراز داشتند: مطالبه در خصوص ارتقای کیفیت فرهنگی و اجتماعی  به جز از سوی عده ی کمی از خواص در شهر وجود ندارد. در ادمه افزودند شهر توسعه یافته با انسان های توسعه یافته معنا می یابد. در باب عملکرد فرهنگی هم به احداث خانه ی شهروند، فرهنگسراها و... اشاره کردند. بازخوانی تاریخ و هویت فرهنگی کلام آخر ایشان بود که همراه شد با قطعه شعری از معینی کرمانشاهی.

در زدم و گفت کیست، گفتمش ای دوست، دوست

گفت در آن دوست چیست ؟ گفتمش ای دوست، دوست

گفت اگر دوستی! از چه در این پوستی ؟

دوست که در پوست نیست! گفتمش ای دوست، دوست

گفت در آن آب و گِل، دیده ام از دور دل

او به چه امّید زیست؟ گفتمش ای دوست، دوست

گفتمش این هم دمی است، گفت عجب عالمی است

ساقی بزم تو کیست؟ گفتمش ای دوست، دوست

در چو به رویم گشود، جمله ی بود و نبود

دیدم و دیدم یکی است، گفتمش ای دوست، دوست!

                               « معینی کرمانشاهی »

 

جناب توحید دلاور قوام غزلی از ظهیر فاریابی خواندند.

بی تو امشب از دل ما لخته ی خون می رود

از بدخشان پاره های لعل بیرون می رود

 

آقای باغبانی غزلی از فرامرز عرب عامری خواندند.

اینجــا به دل سپردن من گیر داده اند

مشتی اجل به بردن من گیر داده اند

اینجا همیشه آب تکان می خورد از آب

اما بـــه آب خوردن من گیـــــر  داده اند

مانند شمع در غم تو آب می شوم

مردم به فرم مردن من گیر داده اند

چشم انتظار دست تو اصلا نمی شوم

وقتـــی به شال گردن من گیر داده اند

در شهر، حس و حال برادر کشی پُر است

گرگان بـــه جامـــه ی تن من گیـر داده اند

دامن زدم به خون که به دست آورم تو را

این دست ها به دامن من گیـر داده اند

گر پا دهد برای تو سر نیز می دهم

اینجا به دل سپردن من گیر داده اند

 

جناب آقای لطفی غزلی ترکی خواندند.

آچدی سجاده یاشیل سروه کی ریحان لاریمیز

یئل سوسوب عشقه نماز ائیله دی طوفان لاریمیز

یئره پایلاندی گولوش،نغمه، طراوت یاغیشی

یارا یا هو دئدی آزاده یاشار جان لاریمیز

قارقالار کوچدو تیکان لاردا عطیر پایلادیلار

قونچالاندی گول آچان باغ کیمین ایمان لاریمیز

کوکو ساز تار سایاغی ماهنی قوشوب صبح آیازی

دستماز آلدی گونشدن سولان اورمان لاریمیز

گوزگولر سیلدی گوزوندن آجی جهلین توزونو

«قل هو الله احد» سویله دی پیمان لاریمیز

اوددا یانماقدی کی عشقین ابدی بایراغی دیر

اودی غیرت لیدی حاق اوسته آخان قان لاریمیز

بارلانیب سولغون عدالت باغی تاریخده اگر

جان وئریب مالک اشتر کیمن اصلان لاریمیز

ایکی دنیایه یاشیل اولگودو حیدر یاشامی

اونا آزاده لیگی، بوشلودو انسان لاریمیز

علی لطفی(همایون)

 

آقای استاد فریاد نیز غزلی فارسی  با عنوان آب حياطت خواندند.

 

آبِ حیاط‌ت 

آنکه هنگامِ خوشی شاخه نباتت می‌کند

تا شدی نقشِ برآب؛ آهسته کاتت می‌کند

بعدِ رفعِ حاجتش؛ آبشِ حیاطش می‌شوی

آنکه وقتِ تشنه‌گی‌‌‌؛ آبِ حیاتت می‌کند

با زمین کل کل نکن ای شهر گیریم آهنی

با تکانی آهِ این مــــادر فلاتت می‌کند

ای برادر لافِ خوشنامی نزن؛ قانونِ زور

بچه مثبت هم که باشی گنده‌لاتت می‌کند

هی نگو آبم زلالم ؛ گاه یک جرعه عطش

تا ابد بی‌آبـــــروتر از فراتت می‌کند

لحظه ای درکارِ دل؛دل دل نکن عالی‌جناب

تا ببینی دل چطور عالی‌صفاتت می‌کند

ازدماغِ فیل افتادی مگر؛ شاهی که باش

گاه یک سرباز با یک کیش ماتت می‌کند

برگ باش اما به ساز‌ِ این و آن هرگز نرقص

کوه اگر باشی تـــزلزل بی‌ثباتت می‌کند

آدمِ آزادِ خود باش و دمِ فریادِ خود

غیر ازاین باشد"بشین برپا"رباتت می‌کند

اسد نیكفال - فریاد

اردبیل 31/1/96

 

 

جناب استاد بیوک جامعی مطلبی ایراد نکردند.

 

آقای استاد دلداده به مناسبت روز معلم مطلبی خواندند و دو بیت از ظهیر فاریابی ارائه نمودند.

خراج چین همه زلفت ز مشک ناب گرفت

رخ تو آینه از دست آفتاب گرفت

بگو به خواب که امشب میا به دیده ی من

جزیره ای که مکان تو بود آب گرفت

 

آقای استاد ائلچی پنج رباعی فارسی خواندند و استاد شاهی برای حسن ختام  شعر بلندی در بیان وفاداری و ادب حضرت ابوالفضل العباس قرائت نمودند. مثل همیشه از زحمات جناب استاد داودکیانی که در تنظیم و ساماندهی مطالب و جاگذاری عکس ها همراهی می کنند سپاسگزارم.

13/2/96

کاظم نظری بقا

 

 

 

 

 

 

انجمن ادبی حافظ اردبیل...
ما را در سایت انجمن ادبی حافظ اردبیل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : isabalanhafeze بازدید : 128 تاريخ : پنجشنبه 18 خرداد 1396 ساعت: 21:59