گزارش مورخ 9/4/95 انجمن ادبی حافظ اردبیل

ساخت وبلاگ

 

 

 

 

دیشب جلسه به جهت واقع شدن سه شنبه در شب قدر به روز چهارشنبه موکول شده بود. انجمن در منزل دکتر شهریار نعمتی تشکیل شد و آاقای نعمتی پدر جناب دکتر نعمتی و استاد حسن رستم زاد منصور مهمان انجمن بودند. آقای نوید آذربایجانی غایب جلسه ی دیشب بودند. جلسه ساعت ده و نیم شب شروع گردید و در ابتدا به دیوان حافظ توسط جناب سخنور تفألی زده شد که این غزل آمد.

در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد

حالتی رفت که محراب به فریاد آمد

از من اکنون طمع صبر و دل و هوش مدار

کان تحمل که تو دیدی همه بر باد آمد

باده صافی شد و مرغان چمن مست شدند

موسم عاشقی و کار به بنیاد آمد

بوی بهبود ز اوضاع جهان می‌شنوم

شادی آورد گل و باد صبا شاد آمد

ای عروس هنر از بخت شکایت منما

حجله حسن بیارای که داماد آمد

دلفریبان نباتی همه زیور بستند

دلبر ماست که با حسن خداداد آمد

زیر بارند درختان که تعلق دارند

ای خوشا سرو که از بار غم آزاد آمد

مطرب از گفته حافظ غزلی نغز بخوان

تا بگویم که ز عهد طربم یاد آمد

ظاهراً نسخه موجود نسخه خانلری بود که در بیت تخلص به جای بگویم، بگریم ثبت شده است. مقداری در ارتباط با همین بیت بحث شد و نظرات مختلف ارائه گردید.

بعد از تفأل بنده یادداشتی را با عنوان علمای شفاهی خواندم که ذیلاً مشاهده می فرمایید.

عالمان شفاهی

بسیاری از ادب آموختگان ما، عالمان شفاهی هستند و اغلب وارد حوزه های نوشتاری نمی‌شوند. آنچه که مسلم است این است که نوشتن کار ساده و آسانی نیست. نوشتن کاری سخت و طاقت فرساست و نیازمند وقت و حوصله. معمولا آن هایی که اهل خواندن هستند، اهل نوشتن هم هستند. خواندن در واقع دریچه ای می گشاید برای نوشتن. در زندگی نامه ی علمای حوزه های مختلف علوم مشاهده می کنیم که مطالعه ی کتاب و خواندن و تفکر در باب موضوعات آن، وجهه ی همت دانشمندان بوده است. شاید از استثنائات باشد کسی که مطالعه‌ای نداشته اما نویسنده ی خوب و بزرگی باشد. در مورد بعضی از شعرا شنیده ایم که بی‌سواد بوده اند و خواندن نمی توانسته اند اما صاحب کتاب و اشعار خوبی بوده اند. مثلاً شاطر عباس صبوحی از شاعران بی سواد قلمداد شده است اما اشعار او در دیوانش نشان از اطلاعات خوب شعری او دارد. شاید در دوره ی موسوم به سبک هندی با تعداد بیشتری از این شعرا برخورد کنیم، اما در باب نویسندگی شاید حتی به یک مورد هم برخورد نکرده ایم، چراکه نوشتن ِ یک اثر علمی قطعاً نیازمند مطالعات و آگاهی های وسیع است که بدون دانش لازم نمی توان وارد این میدان شد. بحث ما در این باب است که علمای زیادی هستند که در عین برخورداری از سواد و علم کامل در باب رشته های مختلف، کمتر اهل نوشتارند یا به عبارتی دیگر اهل قلم نیستند. ممکن است که عدم گرایش به نویسندگی ریشه های مختلف شخصیتی و اجتماعی داشته باشد و یا در اصطلاح شکسته نفسی شخص عالم باشد و نیز ممکن است که ابراز شود هنوز به سطح شایسته و بایسته ای از علم نرسیده ایم که افکار و اندیشه های خود را مکتوب داریم، ولی علل آن هرچه باشد نتیجه ی آن نوعی عارضه و ضایعه ی فرهنگی می تواند محسوب گردد. دکتر عبدالامیر سلیم(1304 نجف اشرف- 1380 تبریز) یکی از این دانشمندان بزرگ بودند که متأسفانه آثار علمی از ایشان برجای نمانده است. به جز مقالاتی چند که در دایره المعارف بزرگ اسلامی نوشته اند. دکتر سلیم سال 1378 برای متون تفسیری و زبان انگلیسی ما در دانشگاه آزاد تبریز در دوره ی کارشناسی ارشد می آمدند. دکترای زبان های باستانی داشتند و ریشه شناسی کلمات را خوب بلد بودند. حافظه ی شان در حدود هشتاد سالگی هنوز قوی بود و به راحتی با یاری آن استنادات خود را ذکر می کردند. در کلاس می گفتند که از حوزه‌ی نجف درجه ی اجتهاد فقهی دارند. عضو زبانشناسان بین المللی‌اند. دانشجوی پروفسور هنینگ بودند و می گفتند که دکتر تفضلی و من تنها دانشجویان ایرانی هنینگ بودیم. می گفتند که در جوانی یک کتاب رمان عربی را در یک ساعت می خواندم. گاهی در کلاس می گفتند که این روزها تورات را به زبان اصلی می خوانم. روزی در کلاس گفتم استاد یک سؤال از حافظ دارم، در پاسخ گفتند که از حافظ چیزی از من نپرسید. در باره ی حافظ چیزی نمی دانم. با این که پاسخ سؤالم را دادند اما به صورت تخصصی با علم برخورد داشتند و سعی نمی کردند چیزی را که در باره ی آن مطالعات زیادی ندارند به آن بپردازند. اطلاعات و حافظه ی ایشان بی نظیر بود. عالم به معنای واقعی و دیروزی کلمه بودند، با این حال دست به قلم نبودند و متأسفانه آن همه اطلاعات و دانش اصیل با فوت ایشان به زیر خاک رفت. طبعاً آیندگان با آثار باقیمانده از علما در باره ی آنان قضاوت خواهند کرد و پس از گذشت چند نسل اگر اثری در میان نباشد تشخیص درجه ی علم و دانش مشکل خواهد بود. این سخن البته نسبی است، چرا که امروز استادان دانشگاه های زیادی هستند که شاید دهها و یا صدها مقاله به نام خود ثبت کرده اند، ولی این مقالات صرفاً برای ارتقای رتبه در راستای افزایش حقوق می باشد که فعلاً جای بحث آن نیست. بسیاری از اساتید معتبر هم بوده اند و هستند که تن به نگارش نمی دهند. این ننوشتن ها یقیناً اجحاف در حق خود و دیگران است. وجود میلیون ها جلد کتاب خطی در کتابخانه های بزرگ شهرهای متمدن اسلامی در قرن سوم و چهارم هجری نشان از آن دارد که نوشتن، بسیار مورد توجه مسلمانان بوده که آن هم ریشه در آموزه های قرآنی و نبوی داشته است. اختراع خط و کتابت و حتی پیش از آن نقاشی های غارها همه و همه دلالت دارند بر نیاز انسان به انتقال عواطف و تجربه ها و آموخته هایش. از منظر سیاسی اگر نگریسته شود خط و کتابت زاینده ی قدرت بوده است. دین‌داران و سلاطین همواره سعی می کرده اند که با انحصار آن، قدرت را در دستان خود داشته باشند. در دنیای کنونی هم نوشتن نوعی قدرت می تواند به حساب آید. نیما در جایی گفته است: شعر قدرت است. البته قدرت را می توان هم در صورت مادی و هم در صورت معنوی آن تبیین و تفسیر کرد.«راسل می گوید: قدرت را می توان به معنای پدید آوردن آثار مطلوب تعریف کرد.»(راسل، قدرت، ص55). فعلاً بحث ما در ارتباط با سویه ی معنوی نوشتار است. در مثل بزرگانی چون فارابی، خوارزمی، ابن سینا، جرجانی، غزالی؛ سهروردی، عین القضاه همدانی، شیخ صفی الدین اردبیلی از میان دیروزیان و علامه قزوینی، زرین کوب، شفیعی کدکنی، توکل، سیدحسینی، حلبی و ... از میان امروزیان صاحبان قدرت اند. قدرتی که با مرگ جسمانی ضمن این که از بین نمی رود بل چند برابر می شود. این قدرت می تواند در عرصه های وسیع تر، اقتدار فرهنگی را باعث شود. از انباشت قدرت های فردی در حوزه ی علم و ادب و هنر قدرت بزرگ فرهنگی شکل خواهد گرفت. این اقتدار فرهنگی است که زنده بودن و جاودانه ماندن را برای فرد و جامعه به وجود می آورد. اگر علمای ما در حوزه هایی که به آن منتسب هستند دست به آفرینش نزنند نتیجه آن می شود که از منظر تاریخی شاهد آن هستیم. فقر فرهنگی، فقر ادبی، فقر هنری نتیجه ی همین بی توجهی ها و کم کاری هاست که در طول زمان انباشته شده و اکنون به مثابه زخمی بزرگ در سینه ی دوستداران فرهنگ و ادب چالش برانگیز شده است. برای مثال برای جمع بندی تاریخ ادبیات خود از یکصد و پنجاه سال پیش اثر مکتوبی در دست نداریم. برای نگارش تاریخ خود و یا تحلیل و نقد آن آثار قابل توجهی وجود ندارد. این کم کاری های گذشتگانمان امروز در برابر اقتدار ادبی مان علامت سؤال بزرگی را ترسیم کرده است. امروز وظیفه ی ماست که از تکرار این خطا جلوگیری کنیم. اگر خود را و وطن خود را دوست داریم و به آینده ی فرهنگی آن می‌اندیشیم حق نداریم قلممان را غلاف کنیم. آفت دیگر این است که اغلب نوشتارهایمان صورت چاپ به خود نمی گیرد. بسیاری از آن ها مفقود و مدفون می شود. در ایجاد این موقعیت، هم فرد نویسنده و هم جامعه‌ی فرهنگی مسؤول است. فرد ممکن است که تمکن مالی نداشته باشد و این بسیار طبیعی می نماید، اما تعلل جامعه ی فرهنگی گناه بزرگی است که نمی توان از آن چشم پوشی کرد. قضیه ی کمبود منابع مالی برای فرهنگ و ادبیات با مشاهده ی دریافت های میلیاردی معلوم می شود که حرفی از جنس مهملات است و به نظر می رسد که نویسندگان و اهل علم و ادب را با این سخنان بیهوده سالیان سال فریب داده اند. چگونه ممکن است که دولت در این شهر اردبیل از جیب شریفش دو میلیارد تومان حقوق در یک سال به یک نفر می دهد، اما دو میلیون تومان برای کار فرهنگی برای یک سال پیدا نمی شود. آیا برای این وضعیت باید خنده کرد یا گریه؟ ضرورت ایجاد بنیادی فرهنگی امروز بیش از هر روز دیگر احساس می شود و شکل گیری آن بسیار قابل درک است. بنیادی از جنس بنیاد پژوهشی شهریار که اقدام به چاپ آثار گذشتگان و معاصرین بنماید، البته با پذیرش شروط علمی. اسم این بنیاد را می توان بنیاد پژوهشی خطایی گذاشت یا هر اسم با مسمای دیگر. مگر وظیفه ی نهادهای فرهنگی استان چیست؟ آیا افراد صلاحیت دار بر مسند این نهادها گمارده شده‌اند؟ آیا اصلاً دغدغه ی فرهنگ در اغلب این صندلی نشینان وجود دارد؟ آیا ایجاد چنین بنیادی به مخیله ی صدرنشینان این شورا رسیده است؟ پیشنهاد من ایجاد بنیادی فرهنگی و ادبی است با اساس نامه ای مدون و معلوم که هرچه سریع تر باید شکل بگیرد تا اندکی از این دردهای تاریخی مان بکاهد. اعضای آن از میان دلسوزان کاردان و فعال و عالم انتخاب شود نه این که بودن در آن جمع صرفاً برای پز فرهنگی و سیاسی باشد. یا این که اگر چنین بنیادی تأسیس شده عملکردش به نقد گذاشته شود. کسانی باید وارد گود شوند که شعار دادن بلد نباشند، اهل سخنرانی های صد من یه غاز نباشند. برای دوران بازنشستگی جویای مکانی برای گذران لحظات عاطل خود نباشند. حرفه ای باشند و برنامه ریز. دولتمردان را برای تأمین بودجه به چالش بکشند و از هدر رفت بودجه های فرهنگی جلوگیری به عمل آورند. می دانم که حرف هایم تیری در تاریکی پرتاب کردن است، اما می نویسم تا فردا نگویم که چرا ننوشتم، می نویسم تا به فریادها و نداهای درونم پاسخی داده باشم. می نویسم برای این که باید بنویسم. 

8/4/95

 

استاد حسن رستم زاد منصور که سالیان درازی در انجمن به شرح و تفسیر آثار دشوار کلاسیک فارسی مثل خاقانی پرداخته اند، سخن خود را با این بیت شروع کردند.

 هرگز حضور حاضر غایب شنیده ای

 من در میان جمع و دل ام جای دیگر است

 سپس فرمودند که من غایب حاضرم و اگرچه نمی توانم روزهای سه شنبه به جهت برنامه های دیگری که هست در انجمن شرکت کنم ، اما دل ام در این جاست. ایشان ابتدا خاطراتی را که- به جهت قرائت متن بنده- از مرحوم دکتر سلیم داشتند گوشه های را بیان کردند و از مشکلاتی که سر امتحان دکتر سلیم پیش آمده بود گفتند و همچنین از ظلمی که بر دکتر سلیم در دانشگاه تبریز رفته بود( از جمله ندادن سمت استادی اش) حرف زدند. ایشان اضافه کردند که تنها جرم دکتر سلیم طرفدار مصدق بودنشان بوده است. گفتند وقتی از سر جلسه ی امتحان مرا اخراج کردند و اجازه ندادند که ورقه ام را بنویسم دکتر سلیم ابتدا آمدند و گریه کردند و بعد گفتند هر وقت بخواهم از مصدق حرف بزنم ابتدا گریه می کنم.

استاد رستم زاده چند سالی است که تصحیح شرح نهج البلاغه الهی اردبیلی را شروع کرده اند و در این راستا متحمل زحمات زیادی شده اند. خوشبختانه دیشب اعلام کردند که در 21 رمضان امسال کار تصحیح به اتمام رسید. الهی اردبیلی شرح نهج البلاغه را در سال 930 هجری قمری تمام کرده است. در باره نسخه اساس و نسخ بدل مطلبی گفتند و بیان داشتند که دو سه قصیده ی مطول در متن شرح نهج البلاغه ی الهی اردبیلی وجود دارد که چند بیت از آن را در جلسه خواندند.

سجود طینت آدم از آن شد بر ملک واجب

 که لامع بود از آن  نور علی بن ابی طالب

 شهی کز بعد پیغمبر نبد مانند او رهبر

 به دانش بر همه سرور به بینش بر همه غالب

 زمان را نیر باهر زمین را گلشن ظاهر

 خدا را عارف و شاکر نبی را یاور و صاحب...

 استاد رستم زاده همچنین بخش هایی از مناجات نامه ی پایانی شرح نهج البلاغه ی الهی اردبیلی را قرائت نمودند.

 الهی در آن زمان که مرغ روح قدس آشیان هوای شاخ سدره بلند مکان نماید...

 آقای توحید دلاور قوام دور اول شعرخوانی را با این بیت آغاز کردند.

 هنر آن است که عکس تو بیفتد در آب

 ماه در آب که همواره فروریختنی ست

 آقای قوام گفتند که حکیم الهی اردبیلی اولین شارح نهج البلاغه در زبان فارسی است و سپس غزلی از ظهیر فاریابی خواندند.

 بی تو امشب از دل ما لخته ی خون می رود

 از بدخشان پاره های لعل بیرون می رود

 آقای لطفی شعری نخواندند و بنده هم یک غزل فارسی خواندم.

 مردگان طوفان دریای کلام‌ات را نمی‌فهمند

امتداد طولی امواج نام‌ات را نمی‌فهمند

بی‌مرامان نوحه‌گویان روزوشب بر سینه می‌کوبند

لیکن این بوزینگان راز مرام‌ات را نمی‌فهمند

حرف‌ها از بغض‌ها و چاه و تنهایی‌ت می‌گویند

گویه‌های ذوالفقار در نیام‌ات را نمی‌فهمند

چارده قرن از نفاق ابن ملجم می‌رود اما

اتفاق استخوان‌دار پیام‌ات را نمی‌فهمند

مردگان، آن تاجران غیرت تاریخی‌ات هیهات!

معنی معراج ِ در ماه صیام‌ات را نمی‌فهمند

اشهدُ اَن نیتِ سبز قعودت را نمی‌دانند

اشهدُ اَن حکمت سرخ قیام‌ات را نمی‌فهمند

سوسنستان بلیغ واژه‌هایت را نمی‌بینند

روشنستان بلوغ احتشام‌ات را نمی‌فهمند

دره‌های مرده، حتا تپه‌های پست دور از قاف

ارتفاع بال سیمرغ مقام‌ات را نمی‌فهمند

بقا

 

آقای دکتر وهابزاده ابتدا بیتی خواندند

قلب من موقع اهدا به تو ایراد نداشت

مشکل از توست اگر پس زده پیوندش را

سپس غزلی معروف از ایرج دهقان را ارائه دادند. ایرج دهقان متولد 1304 ملایر است و در دهه ی 30 و 40 دبیر دبیرستان های تهران بوده است.

شکست عهد من و گفت هرچه بود گذشت!

به گریه گفتمش: آری، ولی چه زود گذشت!

بهار بود و تو بودی و عشق بود و امید،

بهار رفت و تو رفتی و هرچه بود گذشت

شبی به عمر، گرَم خوش گذشت، آن شب بود،

که در کنار تو با نغمه و سرود گذشت

چه خاطرات خوشی در دلم بجای گذاشت،

شبی که با تو مرا در کنار رود گذشت!

گشود بس گره آن شب ز کار بسته ی ما

صبا چو از برِ آن زلف مُشک سود گذشت

مراست عکس تو یادآور سفر، آری

چه سان توانم ازین طرفه یادبود گذشت؟!

غمین مباش و میندیش ازین سفر که تو را

اگرچه بر دل نازک غمی فزود، گذشت...

جناب استاد بیوک جامعی شعری با عنوان تصویر زن از ایرج میرزا خواندند.

در سردر کاروانسرایی

تصویر زنی به گچ کشیدند

ارباب عمایم این خبر را

 از مخبر صادقی شنیدند

گفتند که وا شریعتا، خلق

 روی زن بی نقاب دیدند

آسیمه سر از درون مسجد

 تا سردر آن سرا دویدند

ایمان و امان به سرعت برق

 می‌رفت که مومنین رسیدند

این آب آورد و آن یکی خاک

 یک پیچه ز گل بر او بریدند

ناموس به باد رفته‌ای را

با یک دو سه مشت گل خریدند

چون شرع نبی از این خطر جست

 رفتند و به خانه آرمیدند

غفلت شده بود و خلق وحشی

 چون شیر درنده می‌جهیدند

بی پیچه زن گشاده رو را

 پاچین عفاف می‌دریدند

لبهای قشنگ خوشگلش را

 مانند نبات می‌مکیدند

بالجمله تمام مردم شهر

 در بحر گناه می‌تپیدند

درهای بهشت بسته می‌شد

 مردم همه می‌جهنمیدند

می گشت قیامت آشکارا

یکباره به صور می‌دمیدند

طیر از وکرات و وحش از جحر

انجم ز سپهر می رمیدند

این است که پیش خالق و خلق

 طلاب علوم رو سفیدند

با این علما هنوز مردم

از رونق ملک ناامیدند

 

آقای استاد سخنور شعری ترکی خواندند.

ایسته رم سندن کمک مولای من

مندن ال سندن اتک مولای من

بیز سنی ایشلرده الگو توتموشوق

قلبیمیزده یوخدو شک مولای من

سن بوتون دوزگونلوگون مصداقی سن

شیعه‌وه ایمان گرک مولای من

قدرت اهلی چنگ آتیبلار هر زادا

قالمیشیق مات نئیله مک مولای من

زور دئینلر غصب ائدیبلر هر نه یی

مشکله چاره گرک مولای من

اول آخر دونیادا حکام آرا

داشه دؤنموشدور اورک مولای من

بوغدا اکدیک ایل به ایل دارتدیق اونو

گؤرمه دیک الا کپک مولای من

پیس مکافاته توشاتدی بیزلری

چرخی دؤنموش بو فلک مولای من

حیف او گونلردن کی ال قول چیرمادیق

یاخشی زای اولموش امک مولای من

هان سخنور آنمادیق شیادلاری

یاز ایتیب حق نمک مولای من

6/4/95

در پایان دور نخست شعرخوانی استاد شاهی غزلی ترکی در منقبت مولای متقیان علی بن ابی طالب(ع) قرائت کردند.

دور دوم با سخنان جناب حاج باقری آغاز گردید. ایشان در مورد هزینه های چاپ کتاب انجمن عشق و بازبینی   نظام نامه ی انجمن مطالبی را ابراز کردند و کتاب انجمن عشق را که گزیده ای است از اشعار شاعران انجمن بین اعضا و مهمانان جلسه پخش کردند.

آقای دکتر شهریار نعمتی اولین شعر دور دوم را خواندند.

میل تو این چنین که به بیگانه می کشد

کار من شکسته به میخانه می کشد

شمع هدایت دل من شو که این غریب

چون بوف کور رخت به ویرانه می کشد

دلسوته ام مخواه که دوزخ جرقه ای ست

زان آه ناشنیده که پروانه می کشد...

 

آقای استاد فریاد شعری ترکی خواندند.

مئشه قوجاغیندا، چای قیراغیندا

بیر اصلان جئیرانین قاباغین کسدی

قارنین پارچالادی، گؤردو بویلودور

اوتاندی دیشلری، دوداقین کسدی

*

جئیران یارالاندی، ییخیلدی یئره

چیخیردی قارنیندان، چؤله بالاسی

اصلان الین توتدو، اونون قارنینا

آخی ایسته میردی، اؤله بالاسی

*

نئچه یول بو ایشین داوامی اولدو

جئیران جاندان توشدو، جان جان بالادا

بیر یئره چاتمادی، بو ایشین سونو

جئیران دا جان وئردی، جئیران بالادا

*

اصلان دؤزدی دؤزدی، دؤزه بیلمه دی

باغری چارتلامادان، ییخیلدی اؤلدو

اوچ حیوان، اوچ گؤزل، اوچ کتاب غزل

هر اوچی بیر یئرده سیخیلدی اؤلدو

*

مئشه دن گلیره م شَهَره ساری

گؤر بو انسانلاردان، نه لر گؤرورم

بدن سیز باشلاری، قناره لرده

دیل سیز بالالاری مه لر گؤرورم

*

آی بو فریادلارا، گؤز یومان انسان

بیر آز انسانلیغی، حیواندان اؤیرن

مئشه قوجاغیندا، چای قیراغیندا

جئیران یاشاماغی، اصلاندان اؤیرن

اسد نیکفال- فریاد

اردبیل 5/4/95

آقای باغبانی و جناب استاد کیانی مطلبی ارائه نکردند.

جناب استاد چاووش شعری در مورد علی بن ابی طالب(ع) خواندند که چند بیت آن ذیلاً می آید.

ای قامت رسای عدالت علی علی

شایسته ی سریر ولایت علی علی

خلق شماست علت غایی ممکنات

از واجب الوجود کرامت علی علی

آقای جمشید جامعی شعری از عباس احمدی خواندند.

ماه می تابد از خم کوچه، چهره ای دائم الوضو دارد

پینه بر دستهاش و نعلینش اثر وصله و رفو دارد

مرد تنهاست، مرد غمگین است کمرش از فراق خم شده است

ساغر شادی اش اگر خالی است باده غم سبو سبو دارد

ضربان صدای او جاریست: با یتیمی به خنده مشغول است

سر تقیسم سهم بیت المال با صحابه بگو مگو دارد

باز امروز بغض نخلستان تا به سرحد انفجار رسید    

باز امشب به استناد کمیل، ماه با چاه گفتگو دارد

کاه گلهای کوچه مرطوبند اشک دیوار را در آورده است

ناله خانم جوانی که هرچه دارد علی(ع) از او دارد

-  از دو دستش طناب بگشایید، مبریدش به مسلخ بیعت

دیگر او را کشان کشان مبرید ایّهاالنّاس! آبرو دارد

گرچه در بند غربت، از این شیر، گرگهای مدینه می ترسند

ذوالفقارش هنوز بران است  شور " حتّی تُقاتِلوا" دارد

حب مولا نتیجه سحر است، باش تا صبح دولتش بدمد

آن صنوبر دلی که می باید پیش او سرو، سر فرود آرد

... چارده قرن بعد خیلی ها دم از او می زنند اما مرد

همچنان خار بر دو چشمش هست، همچنان تیغ در گلو دارد

جناب استاد ائلچی غزلی ترکی خواندند

داش دؤشنمیش کوچه لرده باغیران قان سسی وار

ایلدیریم شیهه لی، داغ نعره لی اصلان سسی وار

حسن ختام جلسه با استاد شاهی بود که شعری عاشورایی خواندند. جلسه ساعت 12/30 شب به پایان رسید.

 

انجمن ادبی حافظ اردبیل...
ما را در سایت انجمن ادبی حافظ اردبیل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : isabalanhafeze بازدید : 129 تاريخ : سه شنبه 16 شهريور 1395 ساعت: 22:41