جلسه ی مورخ 14/1/97 انجمن ادبی حافظ اردبیل

ساخت وبلاگ


اولین جلسه, ی انجمن, حافظ, در سال 97 در منزل جناب باغبانی تشکیل شد. انجمن, رأس ساعت 10 شب با حضور اعضا و با تبریک عید آغاز شد و در ادامه استاد شاهی اداراه برنامه را به دست گرفته و تبریک ویژه ی ایام نوروز را به اعضای محترم انجمن, ابراز داشتند. دکتر وهاب زاده به جهت مسافرت در انجمن, حضور نداشتند و بقیه اعضا همگی در جلسه, حاضر بودند. همچون جلسات پیشین جناب سخنور به دیوان حافظ, تفأل زده و غزل ذیل را قرائت نمودند.
سحرگه رهروی در سرزمینی
همی‌گفت این معما با قرینی
که ای صوفی شراب آن گه شود صاف
که در شیشه برآرد اربعینی   
خدا زان خرقه بیزار است صد بار
که صد بت باشدش در آستینی
مروت گر چه نامی بی‌نشان است
نیازی عرضه کن بر نازنینی
ثوابت باشد ای دارای خرمن
اگر رحمی کنی بر خوشه چینی
نمی‌بینم نشاط عیش در کس
نه درمان دلی نه درد دینی
درون‌ها تیره شد باشد که از غیب
چراغی برکند خلوت نشینی
گر انگشت سلیمانی نباشد
چه خاصیت دهد نقش نگینی
اگر چه رسم خوبان تندخوییست
چه باشد گر بسازد با غمینی
ره میخانه بنما تا بپرسم
مآل خویش را از پیش بینی
نه حافظ, را حضور درس خلوت
نه دانشمند را علم الیقینی
در ادامه برنامه پس از گفت و گوی کوتاه در مورد غزل حافظ, استاد شاهی ویژه برنامه خود را شروع کرده و به یادآوری مطالب گذشته پرداختند.
شروع شعرخوانی دور اول با جناب جمشید جامعی بود. ایشان متنی منثور را برای حاضرین جلسه, قرائت نمودند و سپس جناب توحید دلاور قوام شعری از ملک الشعرا بهار خواندند.
ای کمان ‌ابرو به عاشق کن ترحم گاه گاهی
ورنه روزی بر جهد از قلب مسکین تیر آهی
آفتابا از عطوفت‌، بخش بر جان‌ها فروغی
پادشاها از ترحم‌، کن به درویشان نگاهی
گر گنه باشد که مردم برندارند از تو دیده
در همه عالم نماند غیر کوران بی گناهی
من کی‌ام تا دل نبازم پیش چشم کینه‌جوبت
کاین سیه با یک اشارت بشکند قلب سپاهی
بینمت چونان که بیند منعمی را بینوایی
رانی‌ام چونان که راند بنده‌ای‌ را پادشاهی
گفتم از بیداد زلفت خویشتن را وارهانم
اشتباهی بود لیکن بس مبارک اشتباهی
گر به ‌چاه افتند کوران‌، عذرشان باشد ولی من
با دو چشم باز رفتم‌، تا درافتادم به چاهی
چهره‌ام کاهی از آن‌ شد، کز تب عشق تو هر دم
آنچنان لرزم که لرزد پیش بادی پرکاهی
دل ‌برفت ‌از دست‌ و ترسم‌ در ره‌ عشق‌ تو جان هم
ترک من گوید بزودی‌، چون رفیق نیمه‌راهی
جادویی کردند مردم‌، تا سیه شد روزگارم
اندرین دعوی ندارم غیر چشمانت گواهی
معجر است آن‌ پیش رویت‌، یا سیه‌دود دل من
یا به پیش ماه تابان پاره ی ابر سیاهی
چون ‌«‌بهار» از عشق‌ خوبان ‌سال‌ها بودم گریزان
عاقبت پیوست عشقم رشته ی الفت به ماهی
آقای چاووش تغزل یکی از قصایدشان را ارائه نمودند.
دی رفت و فرودین ز در آمد بهار شد
زندان یخ شکسته و ژاله ز دار شد...
جناب حاج باقری با این تک بیتی کلام خود را آغاز کردند.
در دلم جایی برای هیچکس غیر از تو نیست
گاه یک دنیا فقط با یک نفر پر می شود
و در ادامه غزلی از حسین جنتی خواندند.
کماکان اهلِ سازم، اهلِ آوازم، غزلخوانم
نخست ایرانی‌ام، آن گاه شاید هم مسلمانم!
به زور از من، گرفتم گنبد و گلدسته رویاندی
شراب آلوده‌ام، پیمانه‌خیزم، خاکِ ایرانم!
ملول از نعره‌ی ماسیده‌ی چنگیزِ خونریزم
به‌ غایت خسته از دنباله‌ی دامانِ مَروانم!
الا ای لکّه‌ی افتاده بر ایوان! چه پنداری؟
چهل سال است ابرم، پاک استعدادِ بارانم!
آقای باغبانی غزلی فارسی از بقا خواندند.
کمی پیچانه های اخم ابرو را تحمل کن
شکنج مخفی شب های گیسو را تحمل کن
اگر تیری به تار صوتی کوکو اصابت کرد
گلوی خسته ی خش دار کوکو را تحمل کن
اگر روزی نگاه ات بر شکارستان فرش افتاد
صدای دلخراش زخم آهو را تحمل کن
تو باید گم شوی در اوی اوی اوی او حتمن
نمی گویم برایت جمله ی اورا تحمل کن
برایت یک سبد خورشید نو می آورم هر شب
عزیزم چند روزی ماه بی سو را تحمل کن
اگر دنبال آن، آن ِ روان ِ نیروانایی
کمی هم باجسارت زشتی رو را تحمل کن
برایت دسته دسته مریم از آیینه می چینم
برای مدتی گل های بدبو را تحمل کن
پرستو با بهاری تازه روزی بازخواهد گشت
شکیبایی کن و کوچ پرستو را تحمل کن
بنده نیز دو غزل فارسی خواندم.
ترانه های نگاهت چه بی صدا شده اند
مگر ز کوچه ی پروانه ها جدا شده اند
بهار آمده بی پولک و عروسک و رنگ
ستاره های شب عید نخ نما شده اند...
آقای لطفی شعری ترکی خواندند.
نئجه گوله گوله قارشینا چیخیم
کوسولو کوسولو الینی سیخیم
ایگیدلر بوغازین زنجیر چئینه ییر
هارانی دیکلدیم هارانی ییخیم

نئجه بایرام نئجه باهار نفسی
یاییلیبدیر یاسلی وطنه سسی
اوزونده گولوشو الینده غمی
کؤنوللرده سولوب یاشیل هوسی

تیکانلار گوللرین اوره یین سویور
ریحانلار الینی قوینونا قویور
بالتالار باغلارین قانینی تؤکور
قوشلار اوخ الیندن جانیندان دویور

وعده لر یاغلیدیر عمللر یاوان
دوستاقلار آباددیر سارای لار وئران
تیکیلی دوداقلار بوخوولی اللر
یاساقدا بوکولور قوجالیر جاوان

کولکلر سینه سین یاران چیناریم
اییلیب سیخیلیان ایگید ووقاریم
بیر گون گؤوندیگیم قوللار قیلیجلار
بیلمزدیم اولار باشیمدا داریم

داغلارین باشیندان دومان کؤچه جک
حقیقت یئریندن دومان کؤچه جک
آزادلیق دوغاجاق سروین قانیندان
ائلین اوره ییندن چیبان کؤچه جک
علی لطفی«همایون»
آقای اوچی غزلی از نعمت الله احسانی خواندند.
ای ساقی جان حافظ, یک جرعه شرابم ده
در میکده ام بنشان با حال خرابم ده...
آقای نیکفال غزلی فارسی خواندند
حالم امسال حال خوبی نیست
شاید امسال سال خوبی نیست...
جناب آقای کیانی یکی دو تک بیت از شاعران دیگر خواندند.
آقای دکتر نعمتی غزلی فارسی خواندند.
پیش آن خرمن گل نام تمنا بردن
حیف باشد من و این خط تماشا بردن
گوشه ی چشم تو نازم که توانم گاهی
هم به آن گوشه پناه از غم دنیا بردن
خاطرم خلوتی آراسته با خاطره ها
که زمانش نتوانسته به یغما بردن
رود داند که سر و سرّ زلالی در چیست
رفتن و تشنگی خویش به دریا بردن
بردن ما همه شد باختن و آخر کار
فهم کردم که بود باختن ما بردن
در مسجد نزن ای رانده ز میخانه ی عشق
شأن ما نیست غم خویش به هر جا بردن
طوطی کم سخنم حرف بزن سهم تو چیست
سر به زیر پر از این صولت سرما بردن
یا لب و دیده فروبستن و زین حبس ابد
دل دلتنگ به آزادی رویا بردن؟
گر حریف دل من چشم تو باشد آهو
باختن نیز گواراست نه تنها بردن
29/ اسفند/ 1396
آقای سخنور غزلی فارسی خواندند.
در شهر بسکه از من و تو قیل و قال هست
شاید به هم رسیم که این احتمال هست
گرچه ملول از غم هجرم ولی چه باک
در بحث هجر هم سخنی از وصال هست
بی ارتباط نیست چه هجران و چه وصال
چون هر دو راه، راه جفا و ملال هست
هر سو روی نهایت این خاکدان فناست
الا جهان عشق که دور از زوال هست
 جز مرگ نیست عاقبت هستی و حیات
از چیست پس که این همه جنگ و جدال هست
هر روز با دو چشم به هر گاه و هر نگاه
بینیم چرخ را که نه در اعتدال هست
آویخته ز حلقه ی زلفی ستی اگر
فرصت شمار تا که به عمرت مجال هست
معشوق در حجاب نگنجد سخنورا
عاشق مدام شاهد نور جمال هست
جنای آقای بیوک جامعی مطلبی ارائه ندادند.
جناب استاد یحیوی غزلی فارسی خواندند.
تویی اسطوره ی پاکی سیاوش! بگذر از آتش
و بستان سهم پاکی را طلایی- شهپر از آتش
طهارت نفس را شاید شرافت مرد را باید
نه زهر فتنه افکندت، به زرین جوهر از آتش
گذر کن بر جنونستان که بینی عشقبازان را
یکی غم نو شد و آن یک نگارد دفتر از آتش
خلیل الله را بردا سلاما بهترین تقدیس
ولیکن پمپئی شد ناگهان خاکستر از آتش
زن شیراوژنی خود را به کام شعله ها افکند
رها گردان مردی از بطون مجمر از آتش
خلوصی نیست حکمت را در این ایوان در آن ایوان
چه باشد خطبه از کیهان چه باشد منبر از آتش
سیاوش را نسوزاند آتش، آتش یار پاکان است
که آتش گفت با شادی سیاوش بگذر از آتش
نگر پروانه را ائلچی که مجنونانه می چرخد
زند پر بر شرر هر دم که گردد پرپر از آتش
استاد شاهی در پایان برنامه یک غزل فارسی و یک غزل ترکی خواندند.
گل حضرت یاریله دیدار ائله بسم الله
اوندان سورا هر کیم وار انکار ائله بسم الله
وار جرمووی یوز دفعه یوخ ائیله دی اول دلبر
یوخ دینووی بیر یولدا سن وار ائله بسم الله
اوّل کی دئدون سبوح اؤپدی دوداقوندان روح
اوّل سؤزووی بیرده تکرار ائله بسم الله
افطار ائله دون قیرخ ایل خرما ایله ای مقبل
بیر دفعه ده خمریله افطار ائله بسم الله
اسم و لقب و شهرت بیربیر سنه دشمندی
دشمنلرووه بیربیر اخطار ائله بسم الله
شاهی نئچه بیت ایله الوندی تکان وئردی
سنده بو یاتان شهری بیدار ائله بسم الل

انجمن ادبی حافظ اردبیل...
ما را در سایت انجمن ادبی حافظ اردبیل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : isabalanhafeze بازدید : 199 تاريخ : شنبه 17 آذر 1397 ساعت: 1:22