گزارش جلسه‌ی مورخ 5/5/95 انجمن ادبی حافظ اردبیل

ساخت وبلاگ

 



جلسه در منزل جناب دکتر وهابزاده منعقد بود. آقایان حاج خيراله باقری و علی لطفی به جهت مشکلات کاری و کسالت در جلسه حضور نداشتند. آقایان استاد غلامرضا طباطبایی مجد و دکتر به آذین و جمال عطایی و سعید نوریان مهمانان جلسه بودند.


جلسه ساعت 15/10 آغاز شد. استاد شاهی مطابق روال همیشگی به روح و روان رفتگان انجمن و بزرگان ادب شهر و نیز شاعران عروج کرده ی تبریز صلوات فرستادند.
جناب سخنور به دیوان حافظ تفأل کرده و این شعر را خواندند.
 ای همه شکل تو مطبوع و همه جای تو خوش
دلم از عشوه ی شیرین شکرخای تو خوش
همچو گلبرگ طری هست وجود تو لطیف
همچو سرو چمن خلد سراپای تو خوش
شیوه ی ناز تو شیرین خط و خال تو ملیح
چشم و ابروی تو زیبا قد و بالای تو خوش
هم گلستان خیالم ز تو پر نقش و نگار
هم مشام دلم از زلف سمن سای تو خوش
در ره عشق که از سیل بلا نیست گذار
کرده‌ام خاطر خود را به تمنای تو خوش
شکر چشم تو چه گویم که بدان بیماری
می‌کند درد مرا از رخ زیبای تو خوش
در بیابان طلب گر چه ز هر سو خطریست
می‌رود حافظ بی‌دل به تولای تو خوش
در باره ی واژه ی طلب استاد شاهی توضیح مختصری دادند.


در ویژه برنامه مقدمه ای را که برای کتاب شعر دکتر وهابزاده نوشته ام،خواندم.
دکتر جواد وهاب‌زاده «منشی» قالب‌های متعدد شعری را طبع‌آزمایی کرده‌اند و در میان اشعار ایشان می‌توان قوالب قصیده، غزل، مثنوی، رباعی، قطعه را مشاهده کرد، اما آنچه که شعرهای ایشان را تشخص بیشتری می‌بخشد بهره‌مندی از ژانرهای خاص شعری است. شعرهای دکتر وهاب‌زاده گونه‌های مختلفی را شامل می‌شود. از میان ژانرهای گوناگون شعری گرایش به تضمین، ترجمه‌ی اشعار و ماده‌تاریخ‌نویسی توجه بیشتری را به خود جلب می‌کند، گونه‌هایی که اغلب مورد تغافلند و اهمیت تاریخی آن‌ها به ویژه در دوران حاضر به فراموشی سپرده شده است.ترجمه‌ی تعدادی از غزل‌ها و رباعیات حافظ، بخشی از وجهه‌ی شاعرانه‌گی جناب دکتر وهاب‌زاده را که در شعر «منشی» تخلص می‌کنند در بر می‌گیرد. بی‌تردید می‌توان گفت که ترجمه‌ی شعر کار سختی است، و سخت‌تر از آن ترجمه‌ی شعر حافظ و باز دشوارتر از آن‌ها هم ترجمه‌ی منظوم است که در تاریخ ادبیات، کمتر شاهد این گونه ترجمه‌ها هستیم. اگر شاعری بتواند از عهده‎ی این‌گونه ترجمه‌ها برآید یقیناً کار او مورد توجه قرار می‌گیرد مثل ترجمه‌هایی از ایرج میرزا و شهریار که سخت مشهورند و در عرصه‌ی ترجمه‌ی منظوم ماندگار. شعر کودک و خزان شهریار را می‌توان در این مورد مثال زد.
کودک و خزان
مادری بود و دختر و پسری / پسرک از می محبت مست / دختر از غصه‌ی پدر مسلول / پدرش تازه رفته بود از دست / یک شب آهسته با کنایه طبیب/ گفت با مادر این نخواهد رَست/ ماه دیگر که از سَموم خزان / برگ‌ها را بود به خاک نشست / صبری ای باغبان که برگ امید / خواهد از شاخه‌ی حیات، گُسست/ پسر این حال را مگر دریافت / بنگر اینجا چه مایه رقّت هست/ صبح فردا دو دست کوچک طفل/ برگ‌ها را به شاخه‌ها می‌بست
البته می‌توان شعر کودک و خزان شهریار را اقتباسی از داستان آخرین برگ او. هنری نویسنده‌ی آمریکایی دانست.
شعر روان پرستار از «منشی» که ترجمه‌ا‌ی منظوم از یک پاراگراف پرده‌ی پنجم تراژدی مکبث اثر شکسپیر است نمونه را آورده می‌شود.
شو پرستار روان بیماری
برکن از سینه غم جانکاهی
بزدای از رخ دل لوحه‌ی رنج
تا شود کوهِ غمی چون کاهی
شهدِ تریاق ِ فراموشی جوی
دل سبک‌تر شود از هرگاهی
به چند مورد از ترجمه ی غزلیات و رباعیات حافظ توسط منشی نظر می افکنیم.
وئردیلر غصه و غم‌دن منه دان واختی نجات
قایناییرمیش بو قارانلیق گئجه‌دن آب حیات
***
حسنوون نوری تجلی‌دن ازل دم ووردو
تاپیلیب عشق اودونو جانینه عالم ووردو
***
صبا سلام یئتیر اول غزال رعنایه
دئنن کی بیزلری عشقین چکیبدی صحرایه
دکتر وهاب‌زاده بالنسبه از منظر شعری توانسته‌اند از عهده‌ی این ترجمه‌ها برآیند.
 وجه دیگر کار ایشان تضمین است که بیشترینه‌ی این تضمین‌ها مربوط به غزل‌های حافظ است. تضمین هم یکی از گونه‌های دشواری است که معمولاً کمتر شاعری گرد آن می‌چرخد. از نمونه‌های خوب تضمین می‌توان به کار ملک‌الشعرا بهار و نیز استاد شهریاراز سعدی و شیخ بهایی از هلالی جغتایی اشاره کرد. و اینک نمونه‌هایی چند:
سعدیا! چون تو کجا نادره‌گفتاری هست؟
یا چو شیرین‌سخنت نخل شکرباری هست؟
یا چو بستان و گلستان تو گلزاری هست؟
 هیچم ار نیست، تمنای توام باری هست
«مشنو ای دوست! که غیر از تو مرا یاری هست
 یا شب و روز به جز فکر توام کاری هست»
ملک‌الشعرا بهار
***
ای که از کلک هنر نقش دل‌انگیز خدایی 
حیف باشد مه من کاین همه از مهر جدایی
گفته بودی جگرم خون نکنی باز کجایی    
«من ندانستم از اول که تو بی‌مهر و وفایی
عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی»
شهریار
***
تـــا کي به تمنــــــاي وصــال تو يگانه / اشکم شود از هر مژه چون سيل روانه / خواهــــد که سرآيد غم هجران تو يا نه/ «اي تــــير غمت را دل عشــــاق نشانه / جمعي به تو مشغول و تو غايب زميانه»
شیخ بهایی
***
تو آن گلی که خراب تو گلعذارانند
اسیر بند کمند تو شهسوارانند
به بند دانه و دامت چو من هزارانند
«غلام نرگس مست تو تاجدارانند
خراب باده‌ی لعل تو هوشیارانند»
شاه اسماعیل خطایی
***
دلم به غیر تو مشغول و پایبند مباد
به منع عشق تو او را صلاح و پند مباد
جز این دعا به لبم حرفِ دلپسند مباد
«تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده‌ی گزند مباد»
منشی
 موفقیت در تضمین منوط است به این که مترجم در هاله‌ی مغناطیسی شعر کاملاً قرار بگیرد و با درک دنیای لفظ و معنا، مصاریعی را بسازد که به ذهن و زبان شاعر نزدیک شود و یا اندیشه‌ها و ویژگی‌های دنیای معاصر را بتواند با هنرمندی با فضاهای گذشته تلفیق دهد تا کمترین زاویه را با شعر اصلی داشته باشد و این کاری طاقت‌فرساست. دکتر وهاب‌زاده در این راه نیز خطر کرده و دل به دریا زده‌اند و با انتخاب شعرهای جاودانه‌ای از حافظ، طبع خود را در این میدان وسیع به آزمون گذاشته‌اند. سومین ژانری که روی آن کار کرده‌اند ماده‌تاریخ‌نویسی است. ماده‌تاریخ سابقه‌ی طولانی در شعر فارسی دارد. از منظر تاریخی حائز اهمیت است و در گذشته منبع خوبی برای ثبت تاریخ فوت دانشمندان و نویسندگان و شعرا بوده تا از پراکندگی‌هایی که در ثبت تواریخ معمولاً اتفاق می‌افتد جلوگیری به عمل آید. موزون بودن ماده‌تاریخ‌ها هم ماندگاری و حفظ آن‌ها را باعث می‌گردید. از سوی دیگر معمولاً در زمان وقوع حادثه ممکن است کسی توجه چندانی به لحظه‌ی وقوع حادثه نداشته باشد، ولی با گذر زمان و روشن‌تر شدن چهره‌ی واقعی علما زمان تولد و مرگ اهمیت شایانی پیدا می‌کند. از منظری دیگر خود شعر می‌تواند به متوفا تشخص ببخشد. یقیناً ماده‌تاریخی که شعرای بزرگ در فوت انسان‌های نه چندان مشهور گفته‌اند ماندگاری آن‌ها را در صفحات تاریخ رقم زده است. بنابراین ماده‌تاریخ‌نویسی ارزش و اعتبار ویژه ای دارد و در زمان معاصر پرداختن به آن تأثیری دوجانبه دارد. به این معنا که هم شاعر و هم شخص مورد نظر به نسبت می‌توانند در شهرت و ماندگاری همدیگر تأثیر داشته باشند. ماده‌تاریخ‌های دکتر وهابزاده در حوزه‌ی تاریخ اردبیل شاخصند و ظاهراً شخص دیگری این مهم را غیر از ایشان انجام نداده‌اند.
ماده‌تاریخ فوت حاج قدیر جلیل‌زادگان(انور)
دریغا انور آن استاد فن دور از قلم گردید
ز باغ سینه‌سوزان حسین یک شاخه کم گردید
چو پرسیدم ز «منشی» سال فوت جانگدازش را
بگفتا چون دل ما، سال هم «غرق الم» گردید
منشی
غرق الم=1371
قصاید و غزل‌ها و سایر قالب‌های شعری منشی در بستر وقوع جریان‌ها و اتفاقات خاص تاریخی شکل می‌گیرد. می‌توان صراحتاً گفت که تاریخ و شعر در آثار او ممزوج شده‌اند. استان شدن اردبیل، پیروزی قهرمانان ملی، زلزله‌ی اردبیل، افتتاح دانشگاه و دانشجوسرا، بزرگداشت علما و مسائلی از این دست برای منشی اهمیت دارند و از این روست که نگاهی به اشعارشان این نکته را برای خواننده آشکار خواهد ساخت که قلب منشی با قلب تاریخ منطقه می‌تپد و ایشان بخشی از تاریخ معاصر را که خود نیزی جزیی از آن است با کلمات موزونشان به تصویر کشیده‌اند. در این راستا حتا اشاره به ماجراهای خانوادگی هم توانسته است بخشی از تاریخ خانوادگی شاعر را رقم بزند. از نگاه تاریخ، وقایع زندگی شاعر حائز اهمیت است، اگرچه ممکن است از دید تعدادی کم اهمیت باشد. برای پزشک متخصصی که سال‌های خیلی پیش می‌توانست با ترک شهر و دیار خود مثل بسیاری‌ها شاید زندگی مناسب‌تر و دلخواه‌تری را برای خود رقم بزند، ماندن و سرودن از وطن مألوف نشان از آن دارد که عشقی لایزالی در قلب شاعر ریشه دوانیده و این عشق و علاقه به بهره‌مندی‌های دیگر می‌چربد.از موضوعات مرتبط با روحیات منشی و علائق او پرداختن به مبحث پزشکی است. اشعاری مثل روز پزشک و پندنامه‌ی پزشکی و طنز پزشکی بر این مهم دلالت دارد. در مقالات علمی او نیز این گرایش و علاقه انعکاس دارد. شغل و شعر همواره در تاریخِ شعر، ارتباطات نزدیکی داشته‌اند و به ویژه در شعر دوره‌ی صفویه و سبک هندی شاهد این نمودها هستیم. جناب منشی در دوران معاصر تصویرگر این بخش از چهره‌ی مغفول شعری هستند.  
از مضامین مورد علاقه‌ی شاعر که در اشعارش حضور پررنگی دارند می‌توان به وطندوستی، آزادگی، انساندوستی، حقیقت جویی، فضیلت و ادب دوستی، ظلم ستیزی و عشق به طبیعت، اشاره کرد.
زیبد که سر به طاق فلک ساید از شرف
این بارگاه محتشم استان اردبیل
*
بنازم بدین شهر خود اردبیل
چنین قهرمان‌پرور است این دیار
*
در پای رأی ظلم، به هر عذر و هر بها
ای دل منه به مصلحت امضای زندگی
*
خوش است فصل بهاران به عیش، کوشیدن
گهی به دامن صحرا ، گهی به گلزاران
*
آکنده ساز جام دل از نور سرخ عشق
عشق است عشق، جوهر فحوای زندگی
24/4/95
شروع شعرخوانی با دکتر وهابزاده بود ایشان به جهت مناسبت روز استان اردبیل ابتدا ماده تاریخ استان شدن اردبیل را خواندند.


ماده‌تاریخ استان شدن اردبیل
از مغان، خلخال و مشکین وز سراب تا آستارا
شرق آذربایجان افراشت استانی لوا
چیست گفتم ماده‌ی تاریخ این فرخنده سال
گفت «منشی» (اردبیل شد مرکز استان ما)
اردبیل شد مرکز استان ما= 1371
و سپس شعر دیگری در خصوص تأسیس استان اردبیل قرائت کردند.
تأسیس شد به مُلک جم استان اردبیل
نازم کنون به شهر و هم استان اردبیل
شمشیر و شعر و شیخ بود استعاره‌ای
زین افتخار ملک جم استان اردبیل
گر ملک آذری‌ست به ایران‌زمین چو سر
پیشانی است لاجرم استان اردبیل
از لطف حق و همت مردم در این زمان
ناید ز هیچ خطه کم استان اردبیل
سخت و رفیع چون سبلان در گذار دهر
بر خصم سر نکرده خم استان اردبیل
از بهر حفظ وحدت ایران به قرنِ ده
افراشته‌ست خود عَلَم استان اردبیل
زیبد که سر به طاق فلک ساید از شرف
این بارگاه محتشم استان اردبیل
خاک مقدس است و صفا و صفی ِ دین
نام‌آور است و محترم استان اردبیل
کانون علم و معرفت و چشمه‌ی هنر
مهد تمدن و حِکَم استان اردبیل
بوده محیط فضل و ادب، مجمع کمال
همواره صاحب قلم استان اردبیل
پاس وقار دین خدا دارد و وطن
خورده به عشق حق قسم استان اردبیل
از خوان نعمتش همگان را نصیب و سهم
کان سخاوت و کرم استان اردبیل
شهدش شفای جان و هوایش نشاط روح
این رشک مایه‌ی اِرَم استان اردبیل
زان بادِ خوش‌نسیم که وصفش شنیده‌ایم
جنت شود به صبحدم استان اردبیل
خلخال و سبزدشتِ مغان، خال کشورند
مشکین دیار و پُرنِعَم استان اردبیل
یابد اگر حیات دوباره لسانِ غیب
گوید ز شهر خود رَوَم استان اردبیل
«منشی» خدای را ز خدا مسئلت نما
اِحفَظ لَنا مِنَ‌العدم استان اردبیل
22/10/71
آقای توحید دلاور قوام که این روزها به دلیل دبیری روز استان اردبیل ساعات پرکاری را پشت سر می گذرانند اکتفا کردند به سه بیت از شاه اسماعیل خطایی بنیانگذار سلسله ی صفویه.
بیستون ناله ی زارم چو شنید از جا شد
کرد فریاد که فرهاد دگر پیدا شد
خبر از کوتهی بخت ندارم زیراک
سایه افکن به سر آن سرو سهی بالا شد
گر خطایی کنی و خون خطایی ریزی
 من بر آنم که که صواب از تو خطا از ما شد
آقای استاد چاووش غزلی ترکی خواندند.
باغلی دیر جان رشته سی ای جان زر افشان تئللره
ناز یئریشله جان باغیشلا شوخ جیران تئللره
آقای دکتر شهریار نعمتی در ابتدا اشاره کردند که دکتر شفیعی کدکنی در باره ی عرفان شیخ صفی الدین اردبیلی می گفت: هنوز موجی از این دریا به ساحل تحقیقات ادبی و عرفانی نرسیده است. دکتر نعمتی غزل فارسی خواندند.
گر حلق می بُری دل غمدیده ی مرا
آبی بده کبوتر ترسیده ی مرا
نه خواب و نه ملامت مردم که خاک گور
پوشد ز دوست چشم بلادیده ی مرا
وقت وداع بخت سیه بین که سیل اشک
جوشید و بست روزنه ی دیده ی مرا
در گیرودار عشق نیالود هیچ چیز
جز خون خویش دامن برچیده ی مرا
وقت غم شریف تو خوش باد کاین رفیق
خوش داشت پاس خاطر رنجیده ی مرا
شوید به آب شعله مگر باد صبحدم
گل های کاغذین پلاسیده ی مرا
آقای نوید آذربایجانی مطلبی بیان نداشتند.


آقای استاد غلامرضا طباطبایی مجد گفتند که سال 1362 در خدمت انجمن حافظ بوده اند که بنای چاپ صفوه الصفا در این انجمن گذاشته شد. ایشان از مرحوم حاج لطیف نباتی به نیکی یاد کردند. چاپ صفوه الصفا به همت ایشان صورت گرفته بود. داستان گذر مردی به گورستان و دیدن سال های عمر مردگان بر روی قبور را یادآور شدند و سن خود را مثالی از این سنین اندک حک شده بر سنگ قبرها قلمداد کردند. از کارهای شبانه روزی بر روی صفوه الصفا گفتند و از نقدهای نادرستی که بعضی ها بر آن نوشته بودند.
آقای دکتر به آذین از برنامه ی روز اردبیل در مجتمع فرهنگی فدک یاد کردند و از آقای قوام و اجرایش تجلیل به عمل آوردند. همچنین یادی از مرحوم دکتر جابر عناصری کردند. و شعری از جنس مرثیه از شاعری نامعلوم در باره ی مرگ فیروز خان فرزند عظمت خانم خواندند که جناب داود کیانی اشاره کردند که به جهت این که سه تا نام جغرافیایی ذکر شده در متن شعر ؛ متعلق به منطقه مغان است و نیز بر اساس شیوه ی مرثیه سرایی که در شعر به کار گرفته شده این شعر می تواند مربوط باشد به فیروزخان قوجابیگلو نه فیروزخان پولادلو.
آقای استاد جمال عطایی که در حوزه ی عرفان خصوصاً مثنوی مطالعات و تحقیاق زیادی دارند دو قطعه شعر خواندند یکی از دیوان شمس و دیگری از عطار.
... ایاک نعبد است زمستان دعای باغ
در نوبهار گوید ایاک نستعین
ایاک نعبد آنک به دریوزه آمدم
بگشا در طرب مگذارم دگر حزین
ایاک نستعین که ز پری میوه‌ها
اشکسته می‌شوم نگهم دار ای معین
هر لحظه لاله گوید با گل که ای عجب
نرگس چه خیره می‌نگرد سوی یاسمین
سوسن زبان برون کند افسوس می‌کند
گوید سمن فسوس مکن بر کس ای لسین
یکتا مزوری است بنفشه شده دوتا
نیلوفر است واقف تزویرش ای قرین
سر چپ و راست می‌فکند سنبل از خمار
اریاح بر یسارش و ریحانش در یمین
سبزه پیاده می‌دود اندر رکاب سرو
غنچه نهان همی‌کند از چشم بد جبین...
دیوان شمس
نگاری مست لایعقل چو ماهی
درآمد از در مسجد پگاهی
سیه زلف و سیه چشم و سیه دل
سیه گر بود و پوشیده سیاهی
ز هر مویی که اندر زلف او بود
فرو می‌ریخت کفری و گناهی
درآمد پیش پیر ما به زانو
بدو گفت ای اسیر آب و جاهی
فسردی همچو یخ از زهد کردن
بسوز آخر چو آتش گاهگاهی
چو پیر ما بدید او را برآورد
ز جان آتشین چون آتش آهی
ز راه افتاد و روی آورد در کفر
نه رویی ماند در دین و نه راهی
به تاریکی زلف او فرو ریخت
به دست آورد از آب خضر چاهی
دگر هرگز نشان او ندیدم
که شد در بی نشانی پادشاهی
اگر عطار با او هم برفتی
نیرزیدش عالم برگ کاهی
 عطار نیشابوری


آقای سعید نوریان مدیر روابط عمومی اداره ی کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان اردبیل در جلسه از سوی مدیرکل حضور داشتند. ایشان گفتند که آرزو داشتم در انجمن حافظ باشم و از آن بهره مند شوم. سپس در مورد چاپ کتاب «طبع دریانوش» که مجموعه ی مقالات کنگره ی بزرگداشت استاد شاهی است توضیح دادند و برای اعضای حاضر آن را هدیه دادند و با یک رباعی به سخن خود پایان دادند.
من زائر كعبه‌ی نگاهت هستم
از باده‌ی چشم مي فروشت مستم
احرام گرفته ام كه شايد برسد
امشب به ضريح چشم هايت دستم


آقای باغبانی مطلبی بیان نکردند. جناب استاد کیانی غزلی ترکی خواندند که در مجموعه ی انجمن عشق به چاپ رسیده است.
جوشار من‌ده سئودالار عمان كيمی
دنيزلرده شيمشك‌لي طوفان كيمی
يئتر نسبتيم نسبتـاً گؤي‌لره
كئچر گون‌لريم گرچي زندان كيمی
يوغورلانميش اودلان زيغيم، توپراغيم
ايچيم قاينایير اودلو وولكان كيمی
اولوب يئددي آرخام گونش وورغونو
قارانليق‌دا عُولوي اوباش‌دان كيمی
من اردم‌لي عشاق نسلیندنم  
جنون دشتي‌نين شيخي صنعان كيمی  
من عشق‌اوغلو، عشق‌اوغلو، عشق‌اوغلويام 
بودور شهرتيم ، شانلی عنوان كيمی
قدح ، مي ، مزه ، سئوگي ، سؤز، من‌ده‌دير
غزل‌‌نن دولي كهنه‌ديوان كيمي
قويوب قيس آتام عشق بنيادي‌ني
آنام ليلي سئودالي سلطان كيمي  
قورور جانلا يالقيز جنون ثروتين
قالار يئددي نسلينده برهان كيمي
جناب استاد فریاد غزلی ترکی خواندند.
آی سنون اولدوز سنون بیر داغ دومان بسدیر منه
تیر تیکان سیز گول سنون، گول سیز تیکان بسدیر منه
قوی سنون اولسون بو دونیا، چیخ اوزوندن بئش اون ایل
بیر عؤمور حسرت محبت دونیادان بسدیر منه
سنده ده وار منده ده بیر جوت ال، آللاه پای وئریب
سن یاپیش دونیانی، بیر جوت، تار کامان بسدیر منه
بیر قوجاق داش هرنه دیر، یاخچی یامان اولسون سنون
بیر قوجاق قوش، هرنه دیر یاخچی یامان، بسدیر منه
سن آیاق قوی باش لارا، بیر نردیوان تک چیخ گونه
قول قیچی سینمیش، ییخیلمیش نردیوان بسدیر منه
مین ماحالدا سئل سئل ائولر ییخ، قودورموش خان کیمین
بیر مغاندا بیر سارا، بیر خان چوبان بسدیر منه
سن خان اوغلی خان، الونده واردی یئتمیش پارچا کند
بیر آتام وار ، جنسی رستم ، یئددی خان بسدیر منه
بیر قوری فریاد واریم، هرگون دنیز تک داشلانیر
سن سو اوستوندن چای ایچ ، بوش ایستیکان بسدیر منه
اسد نیکفال- فریاد2/5/95

من هم غزلی فارسی خواندم.
بی‌شعوری حد ندارد
زنده بادا رودهایی را که هرگز سد ندارد
مرگ بر سدی که جز اندیشه‌ی باید ندارد
کاش می‌شد غاز وحشی می‌شدم پر می‌گشودم
غاز وحشی سیم و خاری بر لب سرحد ندارد
در کنار ساحلی با گوش‌های خود شنیدم
گفت رودی، مرده دریایی که جذر و مد ندارد
می‌نویسم سنگفرش کوچه‌ها را، ننگ بادا
بر خیابانی که غیر از یک خط ممتد ندارد
خیز و ناگه شورشی در معبد بت‌ها به پا کن
حیف از آن دینی که حتی یک نفر مرتد ندارد
خانقاه و دیر و مسجد را رذیلت بی‌نهایت
راستی در گوشه‌ای حتی یکی معبد ندارد
پس چه کس بی‌کفش و باسر، بر زیارت خواهد آمد
مرده‌هایی را که در روی زمین مرقد ندارد
از بلاهت تا وقاحت، از حسادت تا شرارت
می‌نویسم تا بدانی بی‌شعوری حد ندارد.
28/4/95

آقای استاد سخنور غزلی فارسی خواندند.
از بهر گلی در ره صد خار فتادیم
خوردیم غم یاری و بیمار فتادیم
کاری که نبردیم به پیش و پس صد کار
آن قدر دویدیم که از کار فتادیم
آشفته و درمانده ز اوضاع مه و سال
سردرگم و وامانده به بازار فتادیم
دیدیم جهان را همه دیوار به دیوار
هرچند بجستیم، گرفتار فتادیم
آزرده نکردیم کسی را ز خود ای دل
الا ز کسان در غم بسیار فتادیم
امروز به سامان نه از این هستی خویشیم
کز غفلت خود بیش گرانبار فتادیم
احرار به ابرار رسیدند چه چابک
ما از بدی حادثه افگار فتادیم
افسوس سخنور نرسیدیم به گلزار
بیراهه زدیم و به علفزار فتادیم
1/5/95

استاد شاهی دو غزل خواندند که یکی از آن ها در گزارش های قبلی ارائه شده است و غزل دیگر در این جا تقدیم می شود.
ز خط فاصله کم کن گلایه ای بت لولی
گه از صعود سرآید صفای سیر نزولی
ز چشم قله فتادن مکدرت ننماید
که جز ملال ندیدم من از تقرب طولی
تمام طاعت خود را به چاه ریخته بودم
نکرده بود اگر این عقل ناتمام فضولی
تو هم چو بنده خرافات را بخوان خَر ِ آفات
که این بود ثمر علم روز و مدرک پولی
چنان شعورکشی با زمان تنیده که گویند
زهی به عرصه ی دیروز و قتل عام مغولی
قسم خورد به سر من حریف و بشکندم سر
چنین دو تو و دوپهلو نه شمر بود و نه خولی
اگرچه شاهی شهرم ندیده ام ثمر از شهر
بریده نان مرا مالیات شعر ملولی
به خون هر که سرایت نکرد شوق نمازش
ز صد قیام و قعودش یکی نیافت قبولی
استاد بیوک جامعی به جهت نقاهتی که داشتند و با این وضع به مجلس آمده بودند تشکر کرده و مطلبی بیان نداشتند.


حسن خطام برنامه با جناب استاد یحیوی(ائلچی) بود که غزلی ترکی خواندند.
بویور دوستوم
بویور دوستوم اوره ک حجمین چراغان ائیله دین یا یوخ
کؤنول تالارینی آیینه بندان ائیله دین یا یوخ
چمن فرشینده هئچ گؤی قورشاغیندان بیر واراق بیچدین
طراوت چشمه سینده عقلی عریان ائیله دین یا یوخ
نئچه گوزگو گولون اکدین سینونده شانلی ساهمانلی
او پارلاق غونچالارلان قلبی رضوان ائیله دین یا یوخ
یازیبلار عشق بیر بحرانلی طوفان دیر باتان چیخماز
سن اول توفانلی بحرانلاردا توفان ائیله دین یا یوخ
حیاتین قصرینی مین رنگه بوکموش سئوگی رسسامی
گؤزه للیک مسندینده روحی سلطان ائیله دین یا یوخ
هوس لر اؤلکه سینده سینه آچدین قانلی قلخان تک
مقدس عشقین استقلالین اعلان ائیله دین یا یوخ
فلک لر نظمینی تا پوزماییب پروانه لر آهی
وجودون ساعتین بیر لحظه میزان ائیله دین یا یوخ
گئدنده سجده یه آیا ملک لر سؤیله دی احسن
یاشیل سجاده نی اشکونله گریان ائیله دین یا یوخ
بویان هللاده حق الناس، اویان سیم و زر و الماس
قضاوت مسلخینده حق له دیوان ائیله دین یا یوخ
وَ سن ائلچی بو یئتمیش اوچ ایل عؤمرون کی فنا اولدی
دئنن بیر کؤزله جان مولکون چراغان ائیله دین یا یوخ
29/ اردیبهشت/95
از جناب استاد کیانی که زحمت درج تصاویر و تنظیم متن را می کشند سپاسگزارم.
کاظم نظری بقا- 7/5/95

 

انجمن ادبی حافظ اردبیل...
ما را در سایت انجمن ادبی حافظ اردبیل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : isabalanhafeze بازدید : 208 تاريخ : سه شنبه 16 شهريور 1395 ساعت: 22:39